نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

دانشگاه نامه و یا اینکه دانشگاه چی چی بید!

اقا!ما طی یک اقدام کاملا متهورانه!(دیکتشو درست نوشتم؟!) و جوانمردانه و صد البته نیلوفرانه تصمیم گرفتیم که در این پست به جای روضه خواندن و ننه من غریبم بازی و خون به جیگر کردن شما خوانندگان عزیز؛این وظیفه ی خطیر و بسی حساس رو به بروبلاگرز مستعد در زمینه مطالب جزه جگر و دپ! سپرده و برای یک بار هم که شده دست از حلوا پخش کردن برداشته واگر خدا بخواد براتون عملیات ژانگولر اجرا کرده ومطلب انژیک بنویسیم!
پس بذارید از دانشگاهمون شروع کنم!!
کلا دانشگاه ما قابل مقایسه با هیچ دانشگاه زمینی و یا هوایی دیگه ای نیست!
در واقع اینو من نمیگم!بلکه شما اگر حتی یکبار کلاهتون در دانشگاه ما بیفته...دفعه ی بعد با یه کامیون کلاه تشریف می اورید !چرا که تازه معنی حال وحول رو درک می کنید! و مطمئن میشید که اینجا ایران نیست!بله!درست شنیدید! اینجا یا می تونه یا لس انجلس باشه؛یا جزایر هاوایی و نه چیز دیگه!
از موقعیت جغرافیایی شروع می کنم!
دانشگاه ما در داخل محوطه ی هتل اوین وپپشت هتل هایت قرار داره!
پله های سنگی رو که پایین بیاید وارد یه محوطه ی سبز و با صفا می شید که پر از درخت های بلند و چمنه!و درست در وسط این محوطه ساختمان دانشگاه و یا بقول بروبچس ؛ هتل! قرار داره!این ساختمون شبیه یه ویلای بزرگ با در و دیوار سبز و نارنجی که درست از لحظه ای که پا توش می ذارید؛غم و غصه ی ادم پا به فرار می ذاره...
کلاس های کوچیک با صندلی های چوبی قشنگ و تمیز و تخته های وایت برد و در دیوار سبز که وقتی روی زمین اش راه می رید صدای عجیب غریبی شبیه جرق جرق به گوش می رسه...و اگر کمی دقت کنید می بینید که کف ساختمون از چوب ساخته شده و این صدای جرق جرق چوبه!در واقع همه جا چوبیه! عینه کارتون ها! همراه سلف کوچکی با صندلی های رنگی که در راستای حال و حول هر چه بیشتر دانشجویان عزیز چند تایی شونم بیرون از سلف چیده شده!که فعلا به علت ایام مبارک ماه رمضان دراش را سفت و محکم گل گرفته اند که یعنی غلط می کنه کسی روزه نباشه!
و اما بروبچس هم دانشگاهی.....
باحال!فشن!بچه مایه دار!ماشین باز!با کلاس! خلاف!خفن!در پیت!.........و کلا خارجکی!
شما یک فرد بد تیپ در محیط دانشکده نمی تونید پیدا کنید جز من!
همه تقریبا رسما مهمونی تشریف اوردند!
مش های هفت رنگ و مو های فضایی و مانتو های کوتاه و  کلاه و انواع اقسام شلوار جین و کتونی و عینک تنها بخشی از این سالن مد می باشد! و همه ی اینها باعث می شه یاد بگیرید که«دانشگاه محل درس خواندن نیست؛حتی اگر خلاف ان ثابت شود!!!»
جالب اینجاست که حراست دانشگاه به هیچ احد الناس نا مسلمونی گیر نمی ده جز ادم های ساده و پپه ای مثل من!
کلاس ما ۲۳ عدد دختر و ۷ عدد پسر نا قابل داره که به عبارتی می شه ۳۰ عدد!
هم کلاسی های دختر از دم مهربون و ناز و خانوم و گوگولی و درس خون و پری مهربان می باشند! بر عکس پسر ها که هر کدوم به تنهایی می تونند مساله ی ساخت سلاح های هسته ای رو در جیک ثانیه حل کنند!اونم بدون خون و خون ریزی! دریاچه های مواج و خروشان نمک از نوع شیرین عسل اش که دائما برای اظهار جان نثاری زیر میز استاد چادرزده؛ مثل جنازه پهن شده اند و در ساعات استراحت مراسم رقص برره اجرا می کنند به اضافه سلام های تهوع اورشون جلوی مدیره ی محترم دانشگاه!
دانشجو ها به دو دسته ی:مدیریت جهانگردی و مدیریت هتلداری تقسیم می شوند ...
بچه های هتلداری هم خودشون به دو دسته ی:اقامتی(که رشتشون مربوط به مدیریت داخل هتل) می شه... و پذیرایی(که رشتشون مربوط به خدمات دهی به مسافر و مدیریت رستوران های بزرگ و غیره می شه)تقسیم می شن....
یک سری هم دانشجوهای دوره ی استراتکلاید هستند که هتلداری بین المللی می خونند و با مدرک خود اجازه ی زدن هتل در هر نقطه ی دنیا رو از دانشگاه اسکاتلند می گیرند و دروس اشون تماما به انگلیسی و فرانسه (که ما هم داریم)تدریس می شه به وسیله ی استاد های خارجکی....جالب این جاست که بچه های هتل داری چندین دوره کلاس های اشپزی و شیرینی پزی و سوسیر(درست کردن سس!!!)رو باید بگزرونند تا مدرک مدیریت بگیرند! معلمشون هم سامان گلریزه و احسان کرمی اشپز های معروف تلویزیون اند!
و اینها همه تنها بخشی از عجایب هفتگانه ی دانشگاه علوم سیاحتی می باشد!
حال و روزم کماکان مثل پست قبله...در واقع اونقدر تکونم داد که از حرصم ور داشتم پاکش کردم!ببخشید که کامنت ها رو بسته بودم...ظرفیتم کم شده این روز ها...حتی از گرفتن روزه ای رو هم که هر سال تمام و کمال می گرفتم؛عاجز شدم...نمیدونم از هوای هفت رنگه پاییز و یا ۱۰۰۱ دلیل دیگه که گفتن نداره...چه می دونم!دیوونه که شاخ و دم نداره...داره؟!هر چی هست...و به هر علت...نخواستم بازم با توصیفش سرتون رو درد بیارم...بابت لینک ها هم شرمنده....حتما مال همتون رو می ذارم....
نظرات 42 + ارسال نظر
نیما پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:02 ق.ظ

کامنتم ثبت میشه!! ۳..۲..۱..

سیمیاگر پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:24 ق.ظ http://simiagar.blogsky.com

عجیبه همه فکر می کند دانشگاهشون همینه ... البته با کمی تفاوت مثلآ برای ما بر و پچ حکم بالا در حد اعدام و ابد و کهنه دانشجوهای ورودی عصر افتابه مسی (عصر بعد از مفرق) دانشگاه محل یک کتی راه رفتن و دید زدن زیر چشی دخترها و گفتن .........آه ای جوونی کجایی که یاد بخیر!!!

حاجیه پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:52 ق.ظ http://hajieh.blogsky.com

سلام
نیلوفر جان واقعا از ته دل می گم وبلاگت خیلی خیلی خوگشله .......۱ من عاشق این جور وبلاگ های ساده و قشنگم ....... راستی عجب دانشگاه گل و بلبلی داریا !
موفق باشید

* سمیرا جووووووووووووووووووون غمگی پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:16 ق.ظ http://baaghali.blogsky.com

سلام بی وفا دیگه دوسم نداری؟
اصلا قاطم چند وقته ... دیبزل شدم ( دپرس میگن .. دیبزل میگن ) :ی :ی :ی نمیدونم...
یه طوریم نظره این پستمم بعد میدم
نظره پسته قبلیتم پایه حقوقتم.. بازم تبریک میگم... راستی ایشالله یه کاره پاره وقتم کناره درست پیدا کنی گله نازم...

یه دنیا یه دنیا عاشقم من
بدون که به عشقت - صادقم من
تو مست خویش و من مست عشقم
بیا که عمر از سر گیرم
اگه نباشی میمیرم
راستی یوووووووووووووووووهههههههههههههوووووووووووووووو چهااااااااااااااااااااااارم بیدم

بارباپاپا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.baarbaapaapaa.persianblog.com

سلام،خوشگل نوشتی،راستی خودت چی میخونی؟عکس بچگیات رو یادت نره باشه؟موفق باشی

*محمد* پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.nonva.blogfa.com/

سلام . امیدوارم خوب وخوش باشی و غـمی در د ل نداشته باشی . و دل و روحتون سبز سبز سر شار از نور امید باشه.

فائزه پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:15 ق.ظ http://gorbebiamanobokhor.persianblog.com

سلام نیلوفر جون! دیدی گفتم که رشته ات خیلی عالیه؟ از حقوق که بهتره ...به خاطر فونت هم شرمنده این دفه فونتو عوض می کنم فقط به خاطر تو...

کیان پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:17 ق.ظ http://akharinmaslob.persianblog.com

درود بر شما وبلاگتون زیبا بود نوشته های زیبایی هم داشتید در کل زیبا مینویسید موفق باشید بدرود

روزنه امید پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:01 ب.ظ http://www.rozanehomid.blogsky.com

واااااااای چقدر عالی... عجب دانشگاهی... خوش به حالت...
امیدوارم همیشه شاد باشی....

ح.ش پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.gosheh.mihanblog.com

تو هم بچه پول‌داری... شک ندارم!
درسته که دانشگاه‌های ما شده محل قر و فر یه عده بی درد و باز قبول دارم که بعضی از بچه‌پول‌داره‌ها ( مثه خودت) کلی هزینه می‌کنن که بیان و وقت بگذرونن و دست آخر با مدرک « آبیاری گیاهان دریایی» فارغ از تحصیل(!) بشن... اما سرکارخانم ... این نگاه پوچ‌گرایانه شما به زندگی ماحصل داشتن تفکر زمینی‌ای ست که به مردم جامعه‌ات داری
خودت رو اصلاح کن

آتنا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:14 ب.ظ http://4tish.blogsky.com

نیلو منو یروز با خودت میبری ددر به دانشگاهتون؟‌:"
آخه خیلی جینگول تعریف میکنی آدم دلش آب میشه :D
در ضمن !!!‌ ( اینجوری مینویسنش؟) anyway در ضمن دیوونه شاخ و دم داره :D حالا بعدا یه عکس میدم میفهمی :-"
بی معرفت یه سری هم به من بزن دلم واسه اون کامنتهای جیگیلیت تنگ شده :x

یاشار پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:47 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

ایول !
حالا بذار من از دانشگاهمون بگم ساختمون قدیمیش که ۳ سال ساخته و گفتن نداره ولی ساختمون جدید که میزای نقشه کشی یا به قول خودمون آتلیه توشه : هنوز نساختنش و ما که داریم درس می خونیم کارکرا هم کار می کنن فقط خدا کنه سنگ نبرن ولی محیطش خوبه به جز حراست که هر چند وقت یه بار یه گیر عمومی میده بقیه خوبه به حدی که یکی از ورودی جدیدای دانشگاه رو در سالن مطالعه نوشته :‌ اینجا خارج بیده .
توهم حسابی از این دوران استفاده کن بره دیگه بر نمی گرده ها !!

گیلاس جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:52 ق.ظ http://www.gilaas.blogfa.com

سلام...چه جالب بود این دانشگاهتون....منو یاد دانشگاه خودمون انداخت ...نه اصلا حتی قابل مقایسه هم نیس ...بی خود کلاس نگذار...دانشگاه ما رو دس نداره...میگی چرا بگذار توصیفش کنم ببین کم میاری یا نه...یک اینکه ساختمون دانشگاه ما قبلا مال یه دیونه خونه بوده(نخند) دوم اینکه پنجره هاش چسبیده به سقف ..اخه مورد بوده که دیونه ها واسه هوا خوری از پنجره طبقه سومم میرفتن پایین ...سوم همه در و دیوارو میزو صندلی از بتون ساخته شده....پریزای برق رو سقفه....از سلفمونم همیشه بوی سوسیس میاد...کم اوردی نه جان من کم اوردی...قربونت...من که گفتم این درد فراموش شدنی نیس قربونت بشم...

لیموی صورتی جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:16 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

چه عجب خانوم!
منت گذاشتین!
شرمنده کردین!
ببینم دانشگاتون احتمالا تو لاسوگاس شعبه نداره؟!
منم میخوام!قبول نیس...
اگه من بخوام شرح دانشگامو بدم میشه همون عجز نامه! همتون میشینین به حالم گریه میکنین!

نیما (از دندون یه آدم مرده) جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ب.ظ http://www.deadwords.blogfa.com/

نیلو! با توضیحاتی که درباره ی همکلاسیات دادی من فقط به یه نتیجه شیطانی رسیدم :
دانشگاتون شاگرد مهمان هم قبول میکنه؟!! از نوع نیماییش؟!!!

محسن شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:06 ق.ظ http://be_pakiye_darya.mihanblog.com

سلام نیلو جان. (الان میگه چای نخورده فامیل شد)
اولا باید بگم وبلاگت بی تعارف قشنگِ.
بابا فکر نمی کردم تو ایرانم همچین هتلایی(همون دانشگاه) پیدا بشه. ولی هنوز تو عمرم هتل تر از دانشگاهِ خودمون پیدا نکردم. البته هتل با اعمال شاقه (درساش واقعا وحشتناکه، مخصوصا رشته ما IT). ولی محیطش محشر، سالن مد، نمایشگاه ماشین ( نصف لامبورگینیای خاور میانه تو پارکینگِ دانشگاهِ )و .... هر چی که فکرشو بکنی. حراستم فقط وقتی گیر میده که دیگه لخت بری دانشگاه. جان تو توی لاس وگاسم لنگش پیدا نمیشه.

[ بدون نام ] شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام توت فرنگی ...عجب جالب بود .همینجوری که داشتم می خوندم تو ذهنم یه مقایسه هم می کردم با دانشگاه خودمون ...مخصوصا یاد روزی که چند تا از برو وبچ کلاسمون(اعم از دختر وپسر ) در یک گفتمان صمیمی دوستانه جهت درد دل رو چمنای پشت ساختمان زیر درختها دراز کشیده بودند و آنقدر غصه هاشون زیاد بوده که درد دل طول کشیده بوده و حراستم هوس کرده بوده ملحق بشه ...ولی عجب دفاعیه ای داشتن این بچه ها از حریم خصوصی و حرمت دانشگاه َ....حراستو شستن گذاشتن کنار بخاطر اینکه ادب و شعور نداره وقتی می بینه چند تا جوون دارن همدردی می کنن و فکراشونو میریزن رو هم مشکل یک همکلاسی رو حل کنن َ...چرا حراست بی حرمتی می کنه به حریم خصوصی ...آخه شاید اونا داشتن چیزی می گفتن که نباید کسی بدونه...عجب وقیحه این حراست...آقا دانشجو که حرمت نداره ..در این مملکتو گل بگیرن که چند تا دانشجو وقتی مثل خواهر برادر دارن درد دل می کنن راجع به درس و جزوه هی بهشون گیر میدن... ........واقعا دفاعیه بچه ها اشک بعضی استادها را دراورد و مجبور به وساطت کرد ...البته بعدش بچه ها از خجالت اساتید با مهمون کردنشون به کافی شاپ توپی در اومدن....فقط یک چیز مونده اینکه ....آخرش یکیشون یواش مغور اومد که فلانی مثلا گل آقا ...داشته درد دل می کرده که نمی دونه چرا بنظرش هیچکدوم از دخترا انقدر خوشگل نیستند که بتونه باهاشون دوست بشه و اینکه دختر چطوری و چقدر باید خوشگل باشه تا اون بگه خوشگله و اینکه داشته قول می داده اگه کسی براش یک دوست دختر خوشگل پیدا کنه یه هدیه خوب پیشش داره ....ولی حراست مگه میذاره آخه این برو بچ راحت مشورت کنن ....

حاشیه شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:22 ق.ظ http://bimatn.blogspot.com/

من یه کمی کال و نارسم ...هنوز نمیدونم تا اسممو ننویسم که انجااسمم بالای کامنت نمیاد ...حالا...حالا تا من یاد بگیرم..راستی تازه تازه یعنی دو سه روزه وبلاگ زدم.... آهان میخواستم بگم.....کامنت بالا از حاشیه ....بله و....دیگه هیچی دیگه ....بای بای

یاشار شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:01 ب.ظ http://www.yashaar.blogfa.com

ایول از وقتی که فهمیدم تو هم ۴۰ چراغ می خونی ۲۰۰۰ تا بیشتر میام تو وبلاگت!

حمیدرضا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:24 ب.ظ http://nimnegah.mihanblog.com

بچه جون آخه چرا کامنت رو بسته بودی هر چی میومدیم نمی شد هیچی نوشت !

دیدی گفتم ...

چشم تو چشم یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:05 ب.ظ http://eye2eye.blogsky.com

قول داده بودی منو ببری دانشگاهتون یکم بگردونی ....
:((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
خیلی بی رحمی خداییش .. دلت میاد ؟؟؟؟؟؟؟؟
آخرش منو پیچوندی .. نه ؟!!‌:((

امیر دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:56 ق.ظ http://khate-kaj.blogsky.com

سلام
اینجا نظر دادن خیلی برام سخته...
البته یبار نظر دادم ولی...
چشمات ببند دستت و بذار رو قلبت چی میگه؟
میگه بخند از ته دل
یه ماهی می شه وبلگت می خونم کلی برام جالب
اینکه یه دختر به سن تو اینقدر خوب می نویسه و این قدر تجربه داره.
دل بزرگی داری دعا کن همینجور صاف بمونه
ساده صادق
بگذریم
موفق باشی همسفر

آلبالو دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:37 ق.ظ

اووو .. یاد سفرنامه ماژلان افتادم ... جای من خالیه اونجا برای تصویرگری ذهنی !!! ضمنا تهدید نکن .. تو دیگه دانشجویی باید خیلی چیزا رو مراعات کنی

مریم سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:54 ب.ظ http://meslemaryam.blogfa.com

وای نیلوفر خیلی خوبه خیلی عالیه بابا آخرشه :)
آدم هوس می کنه بزنه زیر همه چی بره مدیریت هتلداری بخونه :)
زود باش اون خط آخر رو هم پاک کن... سر ما درد نمیاد جانم... دههههههههه!

عمو هندونه چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:09 ق.ظ http://hendoone.blogsky.com

به به ! بزنم به تخته هم خودت چاقی هم کامنتات چاقه ( منظورم ظاهر نیستا) خدا رو شکر سرت شلوغه هم اینجا و هم اونجا ها ! دیگه ما زیاد لازم نیست پا برهنه جایی بریم ... شما کفش پاته بیا طرفای ما... فقط مواظب باش زیادی بهت وش نگذره ...
عمو هندونه ام اون گوشه موشه ها داره انار دون میکنه که زردی نزنه ...
التماس دعا
زت

قلب شکسته پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام سلام........ سلام نیلوفر جون نیلوفرنگی مهربون ..... بابا دانشگاهم دانشگاه شما...... کلی به رویاها سفریدم با خواندن حال و حول دانشگاهتون یه جورایی منم حالی به حولی بکردین.... و من بفهمیدم که عجب اشتباهی شده که من خیلی وقتا تو باغ جریانات نبیدم و سراغ این رشته نرفتم و از دانشگاه شما سر درنیاوردم.... خلاصه اینکه اگر از دانشگاه ما بخواین بدونید باید خدمتتون بگم که در اونجا به دختر خانمها بسیار اهمیت بسزایی داده می شود چرا که تعدادشان به مراتب بسیار کمتر از آقایان می باشد . و چون دانشگاه آزاد اسلامیست... اسلام را در آن به هر نحوی در مورد خواهران رعایت نموده و از حضور پر رنگ و هر چه بیشتر آنان در محوطه دانشگاه جلوگیری به عمل اورده و در هر طبقه حداقل یک مرد ایثارگر پاک باختهء از جان گذشته ماموریت تذکر به بانوان را بر عهده داشته و مراقب رفتار جوانان هستند تا مبادا بر اسلام خدشه ای وارد شود..... خلاصه اینکه خیلی خوش به حالت نیلوفر خانومی..... اگه رفتم بهشت و قرار شد ادامه تحصیل بدم حتما رشته جهانگردی رو انتخاب میکنم تا شاید اونجا بتونم برم دانشگاه شما..... :))) شادباشی خانومی.... مراقب خودت باش و زندگی رو زیاد به خودت سخت نگیر..... همیشه دوست دارم و عاشق نوشته های قشنگتم..... نیلوفرنگی جونم ............................

پارسا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:39 ق.ظ http://nightmare.blogfa.com

سلام چطوری
وبلاگ باحالی داری من که باهاش کلی حال کردم خیلی بیشیله پیلس
راستی شیرینی قبولی یادت نره
به برو بچه دانشگاه حتمآ ارادت ما رو برسو مخصوصآ به آباجی هاش(خانوماش)
خیلی مخلصیم
به کلبه پینه بسته ما هم سری بزن با وفااااااااااااااااا

دلتنگ پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:47 ب.ظ http://depress.blogfa.com

خیک...خیم...خون؟!!‌دِ در و

قلب شکسته جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:57 ق.ظ

بازم یه سلام دیگه جهت گرفتن چند دقیقه وقت خانوم دانشجوی نیلوفری خودم...:) امیدو.اترم حسابی حال و احوالات خوش باشه و همه چیز خیلی قشنگتر از اونی که انتظارش رو داری پیش بره..... خوشگل خانومی من... خیلی بهم محبت کردی اومدی سراغم... راستش من خیلی خیلی دوستت دارم و خیلیم خوشحال میشم بیای پیشم.. ولی خوب میدونم نوشته هام اونقدر ارزش ندارن که کسی وقتشو بذاره و بیاد سراغم.. اینه که انتظاری هم ندارم و ناراحت نمیشم .... نیلوفرنگی خوبم همیشه برات آرزوی همهء قشنگیا رو دارم.... شاد باشی خانوم خوشگل من.. بازم از اینکه با حضور زیبات خوشحالم کردی ممنونتم........:))

نرگس شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:44 ق.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

خوب من قبلا زیاد اینجا اومده بودم...تمام پستهای قبلی و البته ارشیوت رو هم خوندم حتی اونی که پاک کردی و از یه خواب نوشته بودی. درمورد فوت پدر محترمتون خیلی متاسف شدم.خدا بیامرزدشون...در مورد اون پستهای قبلی راستش حرفی نبود برای گفتن...باور کن...اما در مورد دانشگاهت...فکرمیکنم استعدادت بیشتراز این بودکه گیر این دانشگاه بیفتی اما خوب شرایط والبته قسمت اینو خواسته پس قدرش رو بدون..امیدوارم به واسطه دوستان مشترک و خوبمون بیشتربا هم در ارتباط باشی نیلو جون

امیر شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ب.ظ http://khate-kaj.blogsky.com

سلام
راس می گی معلوم نیست چمون شده!!!
لابد دلامون اصلا دیگه مال خودمون نیست.
همش واسه خودشون دلگیر میشن!!!!
به نظر تو چه خبره؟؟
به نظر من که خیلی بد اینجوری موندن باید کاری کرد....

گیلاس شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:50 ب.ظ http://www.gilaas.blogfa.com

سلام عزیزم...دلم برات تنگ بود...باشه تو هر کاری بکنی من دوست دارم...و میدونم چه حال و هوای داری...خوب کردی گفتی میای و می خونی...قربونت برم...هزار تا ..بای

بارباپاپا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:37 ب.ظ http://baarbaapaapaa.persianblog.com

سلام مگه قرار نبود عکس بچگیات رو آپ کنی تبل خانم

رامین یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 04:20 ق.ظ

سلام.من دبیرستان رشته ی هتلداری خوندمو امسال میخوام کنکور شرکت کنم.من تا این ساعت که دارم اینو مینویسم هیچی برای کنکور نخوندم به نظر شما میتونم کنکور قبول شم؟!!
با توجه به اینکه تخصصیارو کمی بلدم.
موفق باشی.

رامین یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:21 ب.ظ

خانم نیلوفر وبلاگت خیلی توپه.باور کن راست میگم.
می تونم؟!!فکر نمی کنم اونقدم کنکورش سخت باشه.نه؟!!

رامین سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:05 ق.ظ

خیلی با صفایی.امیدوارم که یه روز از نزدیک ببینمتون.

سپهر سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 ب.ظ http://sepehr.persiangig.com

سلام
خیلی قشنگ می نویسید
کاش می تونستم مثل شما بنویسم

لاله پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.lilian2323.persianblog.com

خوشبحالتون!..دانشگاه ما یه نمه اون ورتره!....ولی از این خبرا نیست !...مانتو بلند...مقنعه..هم قد مانتوهه....

فدهاد دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ

لطفا نیلوفر خانم آدرس این را برای من و دوستام بنویس . من هتلداری می خونم از اصفهان در مقطع دبیرستان و کارت خیلی عالیه ........

پریا یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:28 ب.ظ http://majnooneyar.blogfa.com

سلام گلم. منم مدیریت جهانگردی می خونم...توی کلاس ما ۸تا پسر هست و ۵۸ تا دختر !!!

وحید یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:53 ب.ظ http://www.vahiid3.blogfa.com

پسرها همیشه ناقابلن!شما مسایل آشپزی رو خوب حل میکنید
بگذریم.وبلاگتون خیلی قشنگه
حرف هاتون هم تازس
به منم سر بزنین

وبلاگ تخصصی دانشجویان خدمات مسافرت پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:06 ب.ظ http://uast2.blogfa.com

دوست عزیز
این وبلاگ دانشجویی را هم ملاحظه کنید و در صورت قبول به آن لینک بدهید.
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد