خب تقصیر خودت نیست .
تا بوده ...یعنی تا اونجا که یادته از همون بچگی عاشق دامن کوتاه های چین چینی رنگ وارنگ و گل سر و جوراب توری گل گلی منگوله دار بودی! و بزرگ ترین لذت زندگیت این بود که کفش پاشنه بلند های قرمز ۱۲ سانتی مامانت رو پا کنی و با یک من رژ گونه و مادیس(ماتیک) وایستی جلو آینه و بخیال خودت (در سن ۵ سالگی) دلبری کنی ! یادت می آد که همیشه تو خاله بازی ۲ساعت گریه می کردی و پاهاتو زمین می کوبیدی و با یک ایل همبازیت دعوا می کردی که مامان تو باشی! و با اون اسباب بازی های مسخره رنگی و قابلمه پلاستیکی غذا بپزی! وکمی بزرگ تر که شدی توی مهد کودک با هیچ پسری نسازی و همه رو کتک بزنی و آخر سر همه ی دوستات پسر باشند! و سر تو؛ مدادرنگی همدیگرو بشکنند و خانم معلم به تو بگه فتنه! و بگذره .. سالها از پی هم مثل برق و باد بگذره و روز به روز این حس متفاوت (زن بودن )و همراه با چیز بزرگ غریبی (شبیه عشق...) مثل یک گوله نور تو وجودت رشد کنه و روز به روز رویاها و افکارت بزرگ تر و دست نیافتنی تر ... تا ..
یکهو یه نگاه به شناسنامه ات می ندازی و می بینی ۲۰ سالت شده ! سرت رو بالا می آری تا نگاهی به اطرافت بندازی و بلکه شاهزاده ی سرزمین رویاها رو روی اسب سفیدش ببینی و بی درنگ اون گوله ی نور با ارزش رو که سالها مثل گنج ازش نگهداری کردی بذاری تو دست هاش و بعدم لابد سریع بشی سیندرلا و پیش به سوی خوشبختی ...!
آره؟! ..
اما اینجاش رو شرمندتم شدید ! ! اینجا رو باس یه ترمز اوچولو بزنی و وایسی ببینی دنیا بقول معروف دست کیه!... کافیه یه نگاه سرسری دور ورت بندازی تا ببینی که همه ی این ۲۰ سال ناقابل رو رسما خواب بودی! و دنیا عوض شده! سیندرلا و سفید برفی و آن شرلی و جودی آبوت سالهاست که نسل شون مثل ماموت ها از بین رفته ...
و عشق ...
هه ..عشق بیچاره ... اونقدر تغییر لباس و ماهیت داده که حتی خودشم نمی تونه خودشو بشناسه ... شاید برات تحمل و شنیدنش سخت باشه اما واقعیت اینه که عشق ( همون چیزی که سالیان زیادی در حسرت به دست آوردنش بودی) ... تبدیل شده به یک مشت اراجیف! اراجیفی که تمام موجودات زنده و مرده زمین ۲۴ ساعت دست به دست هم دادند تا به هر شکل ممکن تو کله ی نفهم تو فرو کنند که :
بابا عشق یعنی پول ! عشق یعنی مارک لباست.. کفشت.. شلوارت ! عشق یعنی مدل ماشین خودت و بابا جون !( یعنی پرادوو ؛ ب ام و ؛ بنز ! ) عشق یعنی آدرس خونتون ! ( یعنی زعفرانیه و فرشته و قیطریه!) .. عشق یعنی چند می ارزی ..! یعنی لیمیت عابر بانک ات تا کجا جای بریز و بپاش واسه بقیه داره ... عشق یعنی چقدر بلدی خرج کنی واسه طرفت!یعنی مامان اینها چقدر دوست دارن و حاضرن چند تا خونه و مغازه و ملک املاک تو پاچه ات کنند ! چرا که بلاخره زندگی سخته ... و بسوزه پدر عشق که خرج داره !! بابا اصلا همین که با همیم یعنی عشق دیگه! عشق کلا یعنی با هم راحت باشیم! نزدیک باشیم!!! می فهمی که؟! اه .. بابا عجب گیری هستی! عشق همین هاست دیگه !!
میتونی بگی زمونه بده! می تونی بگی بد روزگاریه! می تونی بگی بابا بیخیال!سخت نگیر دنیا دو روزه! پا بده خوش باشیم کنار هم ! عشق کیلو چنده! جمع کن این جک و جواد بازی ها رو بگو برنامه آخر هفته چیه؟! کجا ولوو شیم!؟ مهمونی توپ چی سراغ داری؟! فاز بده! اصلا پاشو یه سر بریم شمشک!بیا! اصلا تو عقش منی .. !! خوبه؟! مشکلاتت حل شد؟! کوتاه بیا باااا ... هدف دور هم بودنه !!
هه ..
خب موضوع خیلی ساده است . اگه جزو اون دسته از افراد باشی که بقول خودشون با زمان پیش می روند و می خوان در زمان حال خوش باشند و بی خیالی طی می کنند و با همین عقش ها! سیر می شن کارت آسونه ... تو خوشبختی ...اصلا اون پیش به سوی خوشبختی که گفتم مال توست!
و اگر مثل من جزو اون دسته دومی های پاشنه بلند قرمز پوش احمق نفهم کله پوک جواد ننه بزرگ و بی کلاس باشی و تو پیچ و خم قصه ها و افسانه ها و خزغبلاتی همچون حرمت عشق و نظریه ی از عشق زمینی به عشق الهی و عشق فقط یکبار اتفاق می افته و عشق پاک و هزار تا حرف بی ربط و خزعبل غوطه ور باشی و هنوز عینهو خوره دفترچه خاطرات نگه داری و گل بخری و مثنوی و عطار بخونی کارت زاره! تعطیلی! به درد مارمولک ها هم حتی نمی خوری!
و تنها کار مفیدی که می تونی انجام بدی اینکه شب به شب به آسمون نگاه کنی و به روح همه ی عاشق های دنیا از لیلی و مجنون بگیر تا رومیو ژولیت و شیرین و فرهاد فاتحه بفرستی و برای آرامش روحشون ( که ۱۰۰٪ رو ویبره است بابت عشق های امروزی !! ) دعا کنی ..
خودتم که هیچی! برو بشین انقدر عشق عشق کن که از گلوت صدای ار ار الاغ در بیاد بی کلاس توهم !! همین!
آفزین نیلوفر خانم، واقعا محشر بود، حقیقتی تلخ... (:
(فقط میخوام ببینم کی با این حرفا مخالفه، لابد یکی از همون جنس!!!) (؛
وای مردم از این همه خشانت و جدید
الغرض عشق بر سه نوع است
حقیقی
مجازی
غلط
عشق غلط همین است که ما به اشتباه مجازی میخوانیم
منتهی عشق مجازی یعنی عشقی که بین معشوق مجازی
و معشوق حقیقی نسبتی و تناسبی باشد ....که والله نیست
بین اینهمه عروسکهای رنگارنگ نشانی از ملک الملوک یافت نمی شود
جز اینکه اینها هم دلشان خواهد که بر عرصه ی جامعه حکومت کنند
و نفسشان را عین الاغ ول کرده اند میان جامعه
.
.
.
تا چه حاصل آید!
ashegh shodan sakhte che berese be ....
روزگار را بد ساخته اند!
من و تو نیلو.. جزو همان عده ای هستیم که به قول خودت به درد مارمولک ها هم نمیخورند!
ولی همین به درد مارمولک ها نخوردن صد شرف دارد به همان عشقی که میگویی * پدرش بسوزد که خرج دارد*!!!!
و بدان که ما هم در آسمان ستاره ای داریم..
نزدیک به ستاره لیلی...
دلم برات تنگ شده بود...
ماااااااااااااااااااااااااااااااااچ!
بغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغل!
اگه عشق رو یه چیز مصرفی بدونی و در جا استفادش کنی ...اینقذه خودتو اذیت نمی کنی...
...راسی سلام !
می دونی
فقط عشق نیست که رفته
همه چیز زندگی یه جور جدید شده. یه مدلی که قبلا نبوده. عشق هم یک جزءشه. فکر نمی کنم کاریش بشه کرد. فکر کنم باید خودت رو هم بسپری دست زمونه. یه چند سال دیگه این سوالات دیگه برات سوال نیس
خب دیگر! اینها هست مثل چیزهای دیگری که هستند مثل آب باد آتش و جیغ های بنفش دختر همسایه ؛ مننننننن نیازمممممم تورو هر روززز دیدننننه ...!
تنها یک چیز .. جای اینکه انقدر عشق عشق کنی که از گلویت صدای ار ار الاغ در بیاید ! می توانی خفه خونی حناقی چیزی بگیری چون من نیلو با صدای الاغ دوست ندارم..همین صدای نازنازی ات خوب است ...
* خوبی تو دیوونه ؟! حسابی سرگرم و مشغول و این حرفهایی هان :X
فعلا تا بعد :-"
سلام
من که وقت نکردم بخونم فقط عکسهاشو برداشتم
فکر کنم اینها هم نظر دادن باهات رودربایستی داشتن !
راستی اسم قشنگیه دختری از جنس توت فزنگی چون خیلی خوشمزه است و شیرین اما ننوشتی که این توت فرنگیه کاله یا رسیده ؟!
موفق باشی
سلام عشق من . عزیزم کرسی که خبرم کردی . راستی عشق کوچولوی من من بازم آپدیتم . من هنوز مطلبتو نخوندم گفتم اول ببوسمت بعدا بخونم و نظرم هم که زیاد مهم نیست . دوست دارم خوسحالم که بعد ۳ ماه آپدیتی . دوست دارم بوس بوس بوس
عشق سو تفاهمی ست میان دوابله. اگه غیر اینه شما منو متقاعد کن
سلام نیلو جون.... خوبی؟!!...
خیلی قشنگ نوشته بودی... خیلی زیاد.... همیشه قشنگ می نویسی... نوشته هات قشنگه مثه روزای دبیرستان... همون روزا که واسه نشتسن ته نیمکت با هم دعوامون می شد و تو سر و کله ی هم می زدیم...
اما به قول خودت نوشته هات لطافتشون رو از دست داده... یه کم خشنه.... اما همین واقعیته... واقعیتایی تلخ!!
میگم چقدر خوشگل حرفهای دل من رو میزنی تو!
فکر کنم این رو یه بار دیگه هم گفته بودم!
ولی هر بار که نوشته هات رو میخونم نمیتونم این رو نگم! آخه انگار همون چیزهایی رو میگی که تو دله منه٫ که زور میزنم بگم ولی نمیتونم به این قشنگی بگم...
آره عشق مرده٫ دنیا دیگه واسه تو و من و کسانی مثه ما که دنبال این چیزها هستند جایی نداره...حالا عشق همون چیرهاییه که تو گفتی...نداشتی به سلامت...
ما هم باید تو همون افسانه ها و خیالات خودمون گم بشیم...تا تموم بشه همه چی...
همیشه گفتم باز هم می گم:
اصلا نمی فهمم چطور می شه برای یه مشکل شیمیاییتو هورمون ها این همه داد و بیداد کرد؟!
راستش اصلا نمی دانم می شود مرثیه ای برایش سرود!!!
عشقی که خودش...
ما عشق بدهیم به جنسی که آن را مشکل شیمیائی ... می داند!!!
نوشته هایت همیشه پویا
همیشه پیروز
من اومده ام وووی وووی
اوس نیلوفرنگی خودمون ... ما با اجازه شما بازگشتی طوفانی را اغاز نمودیم ... :) همین
قربون شوما
باز تو این نظراتت رو انتشار دادی ! نمی گی مردم فرو می رن تو فکر !!! :دی
وعشق نمرد
...عشق را کشتند....
عشق بین در و دیوار مانده بود و فریاد میزد
دستهای عشق را با غلاف کبود کردند تا دامن عاشق را رها کند
ولی عشق بزرگتر بود ...هیهات که عشق عاشق واقعی را رها کند
و عاشق و قتی جسم عشق را بخاک سپرد می سوخت و ناله سر می داد
نفسی علی زفراتها مغمومه
یا لیتها خرجت مع الزفرات
"پرنده جانم زندانی این آشیان تن شده است ، ایکاش جان نیز همراه این ناله های جگر سوز در می آمد"
پ.ن:....؟
ج
سلام وبلاگ زیبای داری
موفق باشی
سلام.خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم
سلام مهربانانه ...خوشحالم وبلاگتومی بینم...نشسته ام کنارگوش ماهی ها/ کور شوم / دریا
به پیرزن ها نگاه می کنم به پیرمردها
به حافظه سردم که نهنگ است
به خواب های دختری که دیروز برایش ودکا آورده ام ...به دیداری دوباره امیدوار
نمیفهمم چرا بعضیا فکر میکنند آدما یا درگیر عشقند یا پسرخاله ی چوبین(مترسک و اینا).
:)
میتونم بگم کاملا با حرف هات موافقم
عشق افسانه ای شده که میتونی تو کتابهای کهنه و خاک خورده و قدیمی پیداش کنی و خاک زمین رو بلند کنی...بوش کنی و بگی ...خدا بیامرزدت ون افسانه های جاودانه...شما فقط و فقط حسرت رو تو دلمون کاشتین و رفتین.
خیلی دوست دارم بدونم بچه های این دور و زمونه قراره تو چند سال اینده چی بشن.
ما اینجوریم وای به حال این ها.
ای توت فرنگی جان ار ار هم بی فایدست!! :(
نگاشتم از برای خویشتن تا شاید جانی تازه فرا گیرد این روح عاصی را
بعد از سالیان تنهایی
salam nilufar jan
nemidunam akharin bari ke sayteto didam chand vaght pish bud alanam etefaghi tu sistem safheye save shodato didam
khosh bashi
khaste nabashi
rasti neveshte hatam khundam jaleb bud
damet garm
@};-
hehe ien masalan gol bud
سلام نتونستم بدون نظر دادن سایتت را ترک کنم مطالب خوبی نوشتی من هم برایت یک بیت شعر مینویسم امیدوارم که خوشت بیاد و خوشحال میشم که به سایت من هم سری بزنی.
چو روزها و ماهها روند
کودکی و جوانی را از پی خود برد
چو میگذرد ناتوانی و پیری با خود آورد
در جوانی خود بساز تا شوی نیرومند
همچو درختان تا نهالند توانی شکت
گر شوند نیرومند نتوان خمیده کرد آن را بهر طاعت
گر در طاعت خدا باشی ناتوان و ضعیف نگردی
یا حق ....
سلام نیلووووووووووووووو جونم چطوری ؟ دلم واست یه زره شده بود گرچه ...دنیایه مجازی ای داشتیم ...ولی همه چیز تو ذهنمه ....بعدشم دوست دارم ....
سلام تمام لحظه لحظه زندگیم تموم شد ولی هنوز تو و حمید رضا تمیم نگرفتید که سه تایی همدیگرو یه جایی یه روزی ببینیم و ............. حالا چرا آپ نمی کنی والا من سینمایی هم بازی کردم ولی این سریال شما هنوز تموم نشده
سلام
خوب و با صفا می نویسی
به من هم سر بزن.
سلام نیلو خانوم.مثل همیشه قوی و پرانرژی.آدم از خوندنشون خسته نمیشه.منو نشناختی دختر.وبلاگه علوم تفریحات یادته.یادت نیومد.یه کوچولو راهنماییت میکنم.یادته تازه کنکور داده بودی من گفتم پشتیبان قلم چی هستم.بعد از یه مدت خبر دادی که هتلداری قبول شدی.اومدی گفتی بابا چیه این علوم تحقیقات بیا ببرمت دانشکدمونو ببین بهشته.فکر کنم ۱.۵ یا ۲ سال پیش بود من که وبلاگم از اون موقع خاک میخوره.ولی تو یاهو۳۶۰ هستم.اگه اونجام هستی خیلی دوست دارم ادت کنم.حداقل یه آف به آی دیم بزن.خیلی دلم تنگ شده توت فرنگی
واقعا صادقانه بود محشر کردی فقط با نوشته هایت زلال میشم بنویس که در آینده یکی از نوابق دنیای هنری ارادتمند ۳۷ساله بعد از این همه عمر در میان سالی معنای صداقت نوشتن را فهمیدم موفق باشی
سلام
نیلوفرانه!
وبلاگت را با لینکها پیدا کردم...انگار که هم قبیله ایم...علاقه ات به سینما و جشنواره و ...آخ!...مصطفای مستور نازنین علاقه مندم کرد...به وب من هم سری بزنی خسته ایی آنجا نشسته که هنر را دوست دارد و بی صبرانه در انتظار اکران سنتوری است...
نکته: پرشین بلاگ مدتی با دات آی آر باز می شود...و شاید نتوانی به وبم پیام بدهی
باز هم سلام
این شعر فروغ تقدیم به تو و این مطلب آخرت:
عشق تنهاست
و از پنجره ایی کوتاه
به بیابانهای بی مجنون می نگرد
عشق تنها چیزی هست که اگه بخوای بهش تکیه کنی باید اصل اصل باشه .وگرنه خودش .رو سرت خراب میشه و خفه ات میکنه .
سلام نامرد...دو سال ژیش تو یه سفره با هم میشستیم واسه آبگوشت نون تیلیت میکردیم حالا چون من یه مدت نبودم (تفریباْ دو سال) باید فراموشم کنی؟
منتظر لینکت هستم...
به دیدنم بیا!
سلام.مرسی از کامنتت و پیشنهاداتت....آره حق با توئه! هری پاتر خیلی جای کار داشت! اما متاسفانه نیم ساعت قبل از صفحه بندی نوشته شد! شاید اگر وقت بیشتری روش می ذاشتم چیز بامزه ای از آب در می اومد...و ادامه اش می دادم(البته شایدم این کارو کردم!)...نظراتت در مورد عشق هم جالب بود. موفق باشی.
پس یه چیزی بنویس دیگه ...
اوووووی با تو ام !
پاشو بنویس وگر نه میام اونجا یه دونه میزنم پس گردنتا
بابا ادم عمو ی هندونه ایشو تو کف نمیزاره ...
نه خوردهایم نان گندم و نه دیدهایم دستِ مردم! خوشحالم که میفهمیم توتفرنگی: " نان گندم، توطئهی سرکاریای بیش نیست" ! حیف زندگی که به توهّم نان گندم بگذرد.
:) کجایی توتی
سلام بابا تو کجایی پس
سلام گلم؟ خوبی؟ نیستی خانومی معلومه کجایی؟ چرا دیگه نمی نویسی؟