نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

بهار و شکوفه های درخت گیلاسی که دروغگو ست ...

« زردی من از تو ..سرخی تو از من » ؛ « غم برو ..شادی بیا..» ؛ آجیل چهارشنبه سوری و فال حافظ و یه آرزو کن و « بپر از رو آتیش» ... دوست ندارم !

روزهای آخر اسفند؛ در و پنجره و بوی بهار آمیخته با رایت و وایتکس و تاید و دستمال کهنه و «آقا ولی» و بشور و بساب ... لباس و کیف و کفش نو و خرید عید و برو و بیا و دانشگاه دو در...دوست ندارم !

هفت سین و ماهی و سبزه و سیر و سرکه و سمنو و عیدی و دو هزاری نو ؛ میوه و شیرینی و شکلات و شربت و پذیرایی و بشین و پاشو  ...بر دار و بذار و  اینها می رن و اونا می آن و خونه ی عمه اینها و عمو اینها و «ماشالله ..چقدر بزرگ شدی !» و خاله بازی ...دوست ندارم !

برنامه ی شمال و ذغال و جوجه کباب و سیر ترشی و جاده چالوس و تخمه و کنار دریا و جنگل و رود خونه و سی سنگان و نارنجستان و مسافرت دست جمعی و بگو بخند و کیف کن و سیزده بدر و سبزی پلو با ماهی و پیک نیک و سبزه ی گره زده...دوست ندارم !

اصلا من هیچی دوست ندارم !!

آخه کدوم عید لعنتی؟

کدوم بهار؟!

یکی من رو از شر این هوای بهاری ملس دروغگو و شکوفه های درخت گیلاس گوشه حیاط و قهقهه های پوچ اطرافیان نجات بده .. من ظرفیت و حوصله ی هیچ کدوم رو ندارم ..

دلم می خواد ۳۰ ام اسفند شب بخوابم و  ۱۴ فروردین صبح از خواب پاشم و به زندگی عادی خودم ادامه بدم! «اینجوری همه چیز آسون تره ... باور کنید ..! »


۱) با نمره ی «ترجمه ی متون زبان تخصصی» ۲۰ و «فرانسه(۱)» ۱۸ و «خدمات صنعت جهانگردی» ۱۹ و «تنظیم خانواده» ی ۲۰ ! ترم رو به سلامتی پیچوندیم! دانشگاه رفت تا سال بعد؛ ۲۰ ام به بعد! دلم واسه قیمه پلو دانشگاه و خر خونی مهنا و چرت و پرت های آرمان و جزوه ی همیشه مرتب شروان و داش پگاه ( هم کلاسی های روانی ام )و صد البته حراست جیگمل مون یه ذره می شه!

۲)آقا امسال جشنواره روبه عبارتی ترکوندیم بس که تو صف سینما از صبح تا شب ولو بودیم!

سر «  خون بازی»  مجبور شدیم بعد از ۵ ساعت صف وایسادن زیر بارون! جیب مبارک رو بتکونیم و هفت تا هزاری ناقابل  تقدیم دزدان ( نخیر ببخشید بازار سیاه فروشان محترم) معتاد ! کنیم و روی زمین زیر دست پای ملت ولو شیم و فیلم رو ببینیم که الحق می ارزید! بازی باران کوثری و بیتا فرهی فوق العاده بود. به خصوص بیتا فرهی در نقش مادر باران؛جوری که ناخودآگاه  احساس  کردم مامان خودم رو پرده داره بازی می کنه! دست «رخشان بنی اعتماد» درد نکنه! فیلم برداری« محمود کلاری» هم درست مثل عکس های سیاه سفید معرکه بود !

«رییس» مسعود خان کیمیایی با فیلم نامه ی بی سر و ته و آدم بد ها و قهرمان های لات با مرام و معرفت و رفیق بازی و جمله های کشدار ؛ هرچند با وجود بازی خوب «پولاد کیمیایی» ؛ فیلم بدی از آب در اومده بود! حیف ۴ ساعت صف و ۲ هزار تومان بی زبون! ( کجاست فیلم سازقیصر و گوزن ها و رد پای گرگ و ضیافت ..)

«اخراجی ها » با همه ی حاشیه ی بسیار و ساپورت صدا سیما و بودجه ی آنچنانی و مسعود ده نمکی ( که تند تند دم در سینما سرک می کشید و لبخند های معنی دار به تماشاگران می زد) و یکهوو از سردبیری هفته نامه ی «شلمچه » به کارگردانی روی آورده  و به قول خودش مدیوم عوض کرده ! فیلم سر تا سر خنده و پر ستاره و عام پسندی است که درواقع یک « لیلی با من است» پیشرفته به حساب می آید! که تونست عنوان «فیلم منتخب تماشاگران» رو نصب خودش کنه! فیلم به نظرم به شدت دو پاره بود! ( اکبر عبدی هم مثل همیشه در نقش زیر ۴۰ سال !طنازی می کرد !! )

و اما «سنتوری» داریوش مهرجویی که اگر نبود و لذت دیدن اش رو نمی چشیدیم خیلی چیز ها از دستمون رفته بود! بازی فوق العاده ی بهرام رادان در نقش به یاد موندنی(علی سنتوری) با اون گریم محشر و استثنایی و همینطور گل شیفته ی فراهانی متفاوت تر و رئال تر از همیشه ؛ قطعه های سنتور زنی « کامکار» همه و همه نشون می ده که مهرجویی بعد از ۶۵ سال زندگی هنوز می تونه با جادوی سینما و ساز علی سنتوری و غم و عشق اش ما رو ببره به جایی که نفهمیم چطور دو ساعت روی زمین سرد سینما استقلال چمباته زدیم  و تو فیلم غرق شدیم! داریوش جون همه جوره داریمت! ( مرغ و سیمرغ کیلو چنده؟!)

۳) اسکار امسال همه رو با جایزه ی «مارتین اسکوریزی» ذوق مرگ کرد! بلاخره قبل مرگ اسکار گرفت و خیال ما رو راحت کرد!

۴)  نمی دونم کجا شنیدم که  یکی می گفت‌: «عشق یعنی زندگی را باختن ...چند سالی را با هر الاغی ساختن ..! »

۵)دپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ زدم به شدت! ( همه اش زیر سر این عید بازیه! )