نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

تقدیم به تمام خروس ها و سگ های دنیا‌ !

«صدای توپ سال تحویل رو که می شنوی انگار که از بلند ترین نقطه ی شهر پرت شده باشی یا مثل گوژپشت نتردام که صدای ناقوس کلیسا رو شنیده باشی؛ تکانی محکم می خوری و گویی از خوابی گران با برق ۲۲۰ ولت  بیدار شده باشی؛ تمام سیصد و شصت پنج روز خدا ؛ مثل پرده سینما عینهو فیلم سیاه سفید چاپلین ؛ تو یک صدم ثانیه جلو چشم ات رژه می ره و حال عجیبی می شی و زیر لب زمزمه می کنی:چه سال خوبی بود  و یا بر عکس چه سال گندی بود !! و نفسی عمیقی می کشی...!»  ...    و من جزو دسته ی دوم بودم !

 انقدر سال خروس و مرغ و جد و آبادش رو لعن و نفرین فرستادم‌ که می ترسم از گلویم صدای  قوقولی قو بیرون بیاید !!


(فروردین) :سال ۸۴ من با وبلاگ نیلوفرانه ها شروع شد! انقدر پررر بودم که حتی لحظه ای به اینکه نام کوفتی بلاگ چی باشد و مطالب در چه چارچوبی؛ فکر نکردم و تنها با دیدن یک ظرف پر توت فرنگی روی میز تحریرم؛ بی درنگ دست به کار شدم و نیم ساعت بعد؛ من صاحب توت فرنگی اینترنتی به نام« نیلوفرانه ها » بودم ... تنها جایی که به من اجازه ی کشیدن جیغ های بنفش بلند متمادی رو می داد ... جایی که می توانستم هر روز بعد از وصل سرم و برگشتن از دکتر و بیمارستان در آن روزی هزار بار بمیرم و زنده شم...

(خرداد): حالا دیگر برای تایپ یک خط فونت فارسی لعنتی؛ به سر و کله ام نمی کوبیدم... دوست های نامرئی مجازی ام؛ یکی یکی سر و کله شان پیدا می شد...اول جودی با اون اسم عجق وجق که بعد از دو ماه هویت مردانه اش آشکار شد و بعد هم درخت لیمو ی به ظاهر خبیثی که گهگاه  آوازی هم می خواند و بعدترها به لیموی صورتی و کمی بعد تر به آجی نازی تبدیل شد! دختری که فیلسوفانه از بدی های دنیا به نام دست انداز یاد می کرد و هر بار که افتادم؛ با دستان مجازی اش برای بلند کردنم به یاری ام شتافت... و ... پسر شب ! پسری که با دست نوشته ها و رفتارش؛ مصرانه به تو می فهماند که همه ی پسر های دنیا هویج و بی مصرف نیستند‌‌ ! ...

(تیر):نیلوفر مغشوش و نیمه دیوانه ... شاید در بدترین روز های زندگی خود به سر می برد و نیلوفرانه ها انقدر تلخ اند که خواندنشان نیاز به پس دادن کفاره دارد... دامنه ی دوست های مجازی بزرگتر و بزرگتر می شود...پسر شب و جودی با هم یکه به دو می کنند و من و نازی برای هم بوس و ماچ پرتاب می کنیم ... !! کنکور چیزی شبیه یک کابوس شبانه ی طولانی به پایان می رسد....جای خالی عزیزان مثل ناخن های تیز با زخم هایم بازی می کند...و امید چیزی در حد و اندازه ی زرشک است!

(مرداد و شهریور):نیلوفر دلش می خواهد برود  کره مریخ سرش را بگذارد زمین و بمیرد! از قبولی دانشگاه و رویاهای چند ماه پیش خبری نیست! دایی تصادف می کند و اورژانس بخش جدا نشدنی مرگبار زندگی نیلوفر می شود...ماجرا جایی به اوج می رسد که  با سنگ به سرش می زنند و او جایی برای جیغ و داد کردن و درد دل جز نیلوفرانه ها ندارد... همه از این همه مصیبت سرطان می گیرند و از او دفاع می کنند !! با آلبالو آشنا می شوم و برای اولین بار می فهمم که به اندازه ی یک دسته پیازچه ؛استعداد نویسندگی ندارم!...او در نوع خود یک نابغه است که خواننده رابدون جادو از زمین بلند می کند !!

(مهر؛آبان؛آذر؛دی):دانشگاه؛ در دقیقه ی نود مثل بلیط بخت آزمایی روی سرم خراب می شود و میان درها و دیوار های سبز و نارنجی اش تمام غصه ها و ناله ها را چال می کنم و لبخندی هر چند مصنوعی برای خود دست و پا می کنم... کسی نباید از درد هایم با خبر باشد...جودی مفقود می شود و پسر شب تبدیل به نیم نگاه ! نازی مثل همیشه برایم انرژی تزریق می کند ... نیما به جمع دوستان مجازی می پیوندد و از فلسفه ی دندان یک ادم مرده برایم می گوید ...لحن اش تیز و نصایح تلخ منطقی اش گاهی فرقی با دشنه ندارد !! تنهایی حرف اول را می زند!

(بهمن؛اسفند):لبخند طبیعی؛ نعمت بزرگی ست... نیلوفر به خود می آید و خسته از تمام نبردهای برنده و بازنده به دامن زندگی حتی اگر شده نمی جان؛ باز می گردد...خروس گویا خفه شده است  !! ...نفس کشیدن زیر باران خنده های بی دلیل سبکسرانه خود موهبتی ست... هرچند که تنهایی و جای خالی همچنان شبح وار پرسه می زنند.

 کات !

۱فروردین:سال سگ فرا می رسد! پاچه ی هیچ بدبختی را نمی گیرم و دیگر برای خود الکی دل نمی سوزانم! مگر من کوزتم؟!  برای خودم جوک می گویم و می خندم و روی اسفالت خیس خیابان ها هی لیز می خورم و به همه رهگذر هایی که ته صورتشان خنده برق میزند پز می دهم!

نیلوفرانه ها یکساله شد... تبریک به خودم !


۱)«چهارشنبه سوری» هدیه تهرانی را می بینم و بعد از دیدن هق هق بی صدای هدیه در حمام قسم می خورم که ازدواج نکنم‌ ! از او توقع زار زدن نداشتم‌ !

۲)کتاب«سهم من» پرینوش صنیعی را می خوانم و به یاد«چراغ ها را من خاموش می کنم» زویا پیرزاد می افتم ... زن بودن چیز سختی ست ...

۳)این روز ها مثل دختر های ترشیده ی عهد قیف علی شاه نذر های عجیب می کنم  و تمامی اس ام اس هایی با مضمون: «این پیغام رو برای هفت نفر تا اخر امشب بفرست؛ یک خبر خوب می شنوی ...» را برای هفتصد نفر فوروارد می کنم!

زیاد حرف زدم...؟!!  خوب کاری کردم !!

نظرات 44 + ارسال نظر
مهرشاد پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام

سال نو تون مبارک ٬ انشا ا.. که سال خیلی خوبی باشه واستون

می بینم که آپ کردید ٬‌ ایول ٬‌ کار خیلی خوبی کردید

می بینم که زیاد هم نوشتید ٬ بازم کار خوبی کردید ٬‌ تا کور شود هر آنکه نتواند دید

بازم می بینم که این سال ۸۴ واسه یه نفر دیگه هم سال گندی بوده ٬‌همونطور که واسه من هم سال گندی بوده ٬‌چه تفاهمی :))

این سری دیگه نمی بینم :-q

اما یه چیزی ٬ فیلم چهار شنبه سوری رو دیدید ٬ کار خوبی کردید ٬‌ اما دیگه چرا تصمیم گرفتید هیچ وقت ازدواج نکنید ؟

خوب آدم میره بهشت زهرا ٬‌می بینه هر روز کلی میت میارن ٬٬ بعد باید بشینه بگه که من دیگه هیچ وقت زندگی نمی کنم ٬ البته مثال احمقانه ای زدم فکر کنم ٬‌ خوب من هم یه احمقم دیگه :-)‌

راستی از دوستای اینترنتی تون گفتید ٬ ببینم با من هم دوست می شد ؟ ;)

مثل اینکه زیادی حرف زدم ٬‌ پس دیگه میرم

یا علی

باران پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 ب.ظ http://baroonkhoobe.blogfa.com

آدم خوبه بعضی اوقات کارای عجیب غریب بکنه....
پس کار خوبی کردی....
راستی به این اعتقاد داری که ...
ولش کن مطمئنا نمیتونم حالتو خوب بکنم...
راستی سال نو مبارک...
فقط تروخدا از دستم حرص نخور...
راستی اوووووووووووول!!!

سپیده پنج‌شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.mahuor.blogfa.com

تو خوب می نویسی
و من اینجا را چقدر دوست دارم
چقدر دوست دارم نیلوفرانه هایت را !
تو شبیه منی !
شبیه این روزهای منی باور کن !
و من این همه خسته ...
این همه دور از تمام خیالهایم
این همه تشنه !
و این گریه ها که فرصت نمی دهد !

بهار ......
مرا تازه به یاد روزهایش آورده انگار !
نازنین شبیه من !
جشن نیلوفرانه هایت مبارک !
بهارت مبارک !
هر چند دیر ...






جوجوجان جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:46 ق.ظ

زرشککککککک!

ارنستو جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:57 ق.ظ http://deadwords.blogfa.com

۱.یه دسته ی سوم هم قائل شو واسه خاطر من.اونایی که اصلا؛ صدای توپو نمی شنوند.
۲.به خروس توهین نکن شرف داره به خیلی آدما!
۳.پس همه ی وبلاگا همین جوری متولد میشن.ایشالله زنده بمونه جشن صدسالگی! (تعارف کردم)
۴.و دقیقا؛ من هم بعضی وقتا در مورد دخترا و هویج به همین نتیجه میرسم!
۵.اوهوم! یادمه حالت بد بود! یه بار اومدم بیمارستان کمپوت اوردم!:))
۶. اتفاقا یادمه جریان سنگ زدنو هم! من یه چیزی نوشته بودم راجع به دختری که با یه پسره خلاصه!! تو اومدی گفتی نه بابا ما تا همین ماه پیش مدرسه میرفتیم از این خبرا نداشتیم! بعد منم اومدم گفتم خوب میخواستی تو ماشین آرایش نکنی ( که اشتباه هم فهمیده بودم جریان این نبود!) تا نزنند تو پیشونیت! نازی آباد هم از این کارا نمی کنند و خلاصه بچه محل از آب دراومدی!
۷.اختیار دارین.
۸. یه جاش نیمه جانو نوشتی نمی جان اشتباهی! البته دامن زندگی جای خوبی واسه خوابیدن گریه کردن و خیلی کارای دیگه س...بهتر از حاشیه و زیر دست و پاشه.
۹.چهارشنبه سوری رو تو این سالن مال اموزش پرورش سر فردوس دیدی؟! حالا تورو قرآن بیا ازدواج کن!=))
۱۰. پس تو کار زویا پیرزاد هم هستی.
۱۱.یه مورد از نذرهاتو بگو خوب شاید ادا شد! =))
۱۲.سیزده به درو بپا!

۱. ما راجب آدم هایی که سلامتی جسمی دارن اینجا صحبت کردیم!
۲.خودش اره! سالش نه!
۴. بعضی وقتا ؟!
۶.سوتفاهم شده بود!
۷. د بیا!
۸.تله بود! می خواستم ببینم در سال جدید هم چنان لاک غلط گیر هستی یا نه! تابلو !!
۹. اره همون جا! حتما!
۱۰.به شدت!
۱۲.خبریه؟!

شادی جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ب.ظ http://shadiin.blogsky.com

سلام دووس جوون
عیدت مبارک
من از تو بزرگترم٫ بیا خووونموون عید دیدنی....بهت عیدی میدماا
دووست دارم نیلووفر...دلم برات یه زره شده جیگگگرم
مواظب خودت باشا

باران جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:28 ب.ظ http://baroonkhoobe.blogfa.com

مرسی که اینقدر واقعا منو رو تحویل میگیری و مرسی که این همه برات مهمم که هیچ وقت دیگه نمیای وبلاگم
باشه من هم دیگه نمیام سراغت!
اینجور موقع ها میگن قههههههههههههههههههههههههر

یاشار جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:12 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

مثل اینکه امسال برای هیچ کی خوب نبوده.

سال نو رو بهت تبریک می گم و یک ساله شدن وبلاگت رو. هر چند که نمی دونم کدوم بیشتر خوشحالت کرد. همیشه خوشحال باشی و میزت اتاقت پز از توت فرنگی فقط زیاد نخور که تجربه اش رو دارم ( تو زندگیم فقط یه بار یه درسی رو افتادم اونم چون توت فرنی خیلی خورده بودم).

خنگ می کنه ادم رو ؟!
خنده !

قلب شکسته شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام به آجی نیلوفرنگی نازنینم.
عیدو بهت تبریک میگم...
نیلوفرنگی ... عجب نوشتهء بی نظیری بود.... دارم با خودم فکر میکنم می بینم اگه از من بپرسن امروز چندمه به ساعت نگاه میکنم و لفتش میدم که یا یکی دیگه جواب بده و من تایید کنم یا همون آدم بگه آهان بیستمه دیگه و من حتی بدون اینکه فکر کنم درسته یا نه بگم آره چون خودمم یادم نیست چندمه... اونوقت تو یادته پارسال چه ماهی چیکارا کردی... :)یه تلنگر گنده بود به خودم که زودتر به خودم بیام ....
نیلوفرنگی جونم.. آجی قشنگم... سال خوب و قشنگی رو برات آرزو میکنم و امیدوارم امسال یه سال دوست داشتنی و زیا برات باشه و به دلت بچسبه .

فائزه شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:30 ق.ظ http://gorbebiamanobokhor.persianblog.com

سلام نیلوفر جان! عیدت مبارک! تولد وبلاگت هم مبارک!

پریسا شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:15 ق.ظ http://nini2006.persianblog.com

سلام نیلو جونم. من پریسام . یکی از اوناییکه همیشه وبلاگتو میخونه زودتر از هر کسی. فقط نای اینکه بیاد و نظر بده رو نداره. در ضمن تو خیلی خیلی قشنگ می نویسی اونیکه به اندازه ی یه پیازچه هم استعداد نویسندگی نداره منم نه تو.
یه چیزه دیگه : اون عکسیکه قبلا گذاشته بودی خیلی قشنگتر بود یعنی بهتر بودهمه میگن خیلی قیافم شبیه توئه
نمیدونم.
راستی میخواستم ببینم با تبادل لینک موافقی یانه؟
آدرس وبلاگمو گذاشتم اگه خواستی برام بنویس که میخوای یا نه.
ممنون میشم. با بای

ارنستو شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:56 ق.ظ

ربطش به سلامت جسمیو معلوم کن زود!
از نظر تو هر کی چیزی نشنوه کره؟!!!
!=))

ربط اصلیش که یه سیم رابطشه! اما ربط فرعیش به اینه که کسی که نشنوه توپ رو یعنی فاقد سلامتی جسمی می باشه! این مطلب هم راجب افراد سالم می با شه!
عیدی بده بینیم!

علی شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ب.ظ http://ab1.blogfa.com

سلام
سال نوت مبارک!!!
من کافی نتم.وبلاگت رو نخوندم!
من خودم هنوز عیدی نگرفتم!
چی بدم به شما؟!

من شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:14 ب.ظ

چقدر دلم گرفت!
شاید اگه وبلاگ من هم حذف نشده بود الان مثل تو می نشستم روزانه هامو میشمردم.. خرداد.. تیر..... اسفند. میشه چند ماه؟ به یک سال هم نکشید.. نازنین اولین خواننده ی وبلاگم بود. حوصله ندارم وگرنه کلی حرف داشتم واسه گفتن..
روزی روزگاری دیوونه خونه. این خانوم خانوما هنوزم لینکمو برنداشته

حذف نکنید این وبلاگاتون رو!
سرطان می گیرید ها !

February_birthed شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:24 ب.ظ

نه ! جدی میگم ! مردم از بس واسه این جماعت توضیح دادم ! این عید لعنتیم شده عذاب علیم ! بلای جون ! گوش می دی فریبا !؟ چی ؟ زیاد حرف زدم ؟ آخه می دونی ؟ من از تیره ی تخم گذارا ام زیاد قدقد می کنم ! اینو گفتم سوء تفاهم نشه !

الان احساس خوشحالی می کنی که یه حرفی زدی نه؟!

شادی یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:44 ب.ظ http://shadiin.blogsky.com

سلام نیلووو
خووبی
نیلووو٬ می خوای یه کلوومم واسه ما بنویس وقتی مظر می دم
به این حسوودیم میشه(ارنستو)

ارنستو؟!
آخه اون رو باید حالشو بگیرم ! به تو چی بگم عزیزم؟! ( دو نقطه دی!)
پا شو بیا عید دیدنی بینم!

باران دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:20 ق.ظ http://baroonkhoobe.blogfa.com

به خدا فکر کردم منو فراموش کردی نیلو جونم!
مرسی دوست جونم که اومدی
بای

mahmood230 دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:32 ب.ظ http://mohebannet.blogsky.com

سلام...من بروزم بعد از رفتن و برگشتن از سرزمین عشقم دوکوهه
...تشریف بیاری خوشحال میشم...
یا زهرا

یاشار دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

نیلو جان هر گلی خواستی بگو تعارف هم نکن.

نه توت فرنگی خنگ نمی کنه گلاب به روت میکنه از هر دو طرف.
خنده!
یه جوری شده بودم که سرم رو که خم می کردم رو ورقه ی امتحان می رفتم.
بازم می خوای بخندی!

ایمان دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:23 ب.ظ http://imanrocks.blogfa.com/

سلام وبلاگت باحاله، لینکتو از وبلاگ باران گرفتم. سال نو مبارک. سر بزی خوشحال میشم

اوهام سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:19 ق.ظ http://ohaam.blogsky.com

امیدوارم سال خوبی داشته باشی.. آره چهارشنبه سوری رو که دیدم منم همین حسو پیدا کردم

نارسیس سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ب.ظ

نه!!
موقع تحویل سال به من این احساس دست نداد...!
اما تو همین ۵ دیقه که اینجا بودم همه چیز از جلو چشمم گذشت...
اصلا باورم نمیشه....
این یه سال بی ثمر ترین سال زندگیم بود!!!
مهم ترین کارم خوردن بود و سخت ترین کارم خوابیدن!!
........
و چقدر هم که خبیث بود اون روح لیمویی!
چه ساده یکی شدیم....
چه راحت با هم موندیم....
و امیدوارم که بمونیم....
یادت میاد...
اون اوایل فکر میکردم همه دردهای قایم شده توی نوشته هات درد عاشقیه!!!
فکر میکردم نیلوفرنگی من عاشقه و اشکش اشک عشق!
اما کمکم شناختمت...
فهمیدم روح و قلبت خیلی بزرگتر از اونه که به خاطر عشق های مسخره این دوره زمونه نیلوفرانه ها رو بنویسی....
..........
همیشه نیلوفرنگی بمون.....

ووووووووای!
هی من یک چیز دیگه می گفتم!
شما هم هی می گفتید انشالاه بهش می رسی!
اوووووووووووووونقدر حرررص می خوردم که نگو !!

باران سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:00 ب.ظ http://baroonkhoobe.blogfa.com

آپم!

عمو هندونه سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:18 ب.ظ http://hendoone.blogsky.com

خیلی خوب کاری کردی .. اصلا این زیاد حرف زدن تو را عشق است ! چون وقتی زیاد حرف بزنی اون چرک و چروکای همیشگی که نوشته هاته کم رنگ میشه ... هر چند همون چرک و چروک را هم عشق است ...
توی این یک سال (البته من با سه ماه تاخیر) حسابی بهت عادت کردیم همون جور که تو به وبلاگت و نوشتن و پر شدن و اینجا خالی شدن عادت کردی ...
بعد از یک سال (تاخیر ما حساب بشه) میتونیم بگیم دوستت داریم نه به خاطر اینکه به خودت و به وبلاگت عادت کردیم بل به خاطر خودت و وبلاگت و غم و غصه ها ت و خندیدن های زورکیت و ... و خیلی چیزای دیگه که بهتره اینجا نگم ...
اون تیکه گریه کردن هدیه تهرانی که محشره ! :) و عجب نتیجه ای هم داده ! که تو اون تصمیم رو گرفتی .. من فکر کردم اون قسمه رو خیلی وقت پیش خوردی ! اگه میدونستم هنوز قسم نخوردی ... خب همون موقع ها یه کاری میکردیم حد اقل !!!! ولی حالا دیگه دیر شده !‌:) تو دیگه قسم رو خوردی ( ای بابا ...خاک تو سر من که همش باید چرت و پرت بگم)
ایشالا تولد صد سالگی وبلاگت .. ولی نه با این سر و شکل و وضعیت ( بگو مگه چشه ؟ به این خوشگلی !)
هان یه چیزی یادم رفت ... خروس ها و سگ ها جای خودش ... پس حق خر هایی مثل من رو کی میده ؟
اون قولی هم که بهت داده بودم سر جاشه ولی کو پول ؟
ای تف به این زندگی که به این چس کاغذ بنده
تبریک عید و سال نو رو هم که قبلا گفته بودم :)

تشکر و این صوبتا!
من تازه این قسم رو خوردم ها! گفته باشم!
دووووووووور از جون!
نظرت چیه یه برنامه ی جمع آوری کمک های سبز راه بندازیم؟!

علی چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ق.ظ http://ab1.blogfa.com

شگین می دونی چیه؟؟
من شگین بودم!وقتی توپ که نه تفنگ دایی صدا کرد
با نیش های کاملا باز (مثل دو نقطه دی) رفتم تو اتاق!!
حتی یادم نبود ظهر ناهار چی خوردم چه به اینکه تک تک ماهها
رو.
کار خوبی می کنی ازدواج نمیکنی!ازدواج چیه؟!من به جات بودم طلاق می گرفتم!!!

mahmood230 چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:43 ق.ظ

....سلام...شهادت رسول الله و امام حسن مجتبی تلیت خواهرجان التماس دعا

یه جوجو چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ب.ظ http://dokhtareasemon.blogfa.com


سلام خوبی
اگه بیای وبم خیلی خوشحالم میکنی هاااااااااا
میدونستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا بدون قربونت
عزیزم سال نو رو بهت تبریک میگم که یه خوردش مونده تا تموم بشه یعنی عیدش دارم تموم میشه هاااااااااااااااااااااااااا
خوب دیگه میخوام برم سفر باید برم دوستدارت بعدا بیشتر باهم اشنا میشیم
قربونت ... جوجو

ساکاریس چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:19 ب.ظ http://sadboy.blogfa.com

در آیینه ی چشمانم جای تصویر شورانگیز تو خالی است
از این آیینه بزدای غبار تنهایی را ...
باز هم در انتظارت میمانم

مهرشاد پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:46 ق.ظ

سلام :-(

به خیلی از بر و بچ که کامنت گذاشتن یه جوابی دادی ٬‌ اما به من که اول از همه و تازه اون همه هم کامنت گذاشتم ٬ هیچی نگفتی ٬‌ حتی یه سلام ٬‌‌‌ حتی یه ........... :-(

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه ٬ بهایی داشت این دل پیشتر ها که در این روزها نمی ارزه ٬‌ که کار ما گذشته از شکایت هنوزم پایبندیم در رفاقت

آره ٬‌ همون بهتر که ساکت باشه این دل ٬ جدا از این ضوابط باشه این دل ٬‌ از این بدتر نشه رسوایی ما ٬‌ که تنهاتر نشه تنهایی ما

آره :-<

یا علی

mahmood230 پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام..ببشخید که هی برای عرض تسلیت میام نیولوفرخانوم ولی ایام حزن انگیز آتش زدن در خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها..مادر همه ی ما... رو به شما تسلیت عرض میکنم...میخوام به زودی مطلبی درمورد عشق بین حضرت زهرا و امام علی رو با روایتی جدید والبته مستند به کتابهای معتبر تاریخی بنویسم...ان شالله
خبرتون میکنم

یا علی

mahmood230 پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:08 ب.ظ

نوشتم...اگه دوست داشتی بیا

مریم جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:48 ب.ظ http://mesle

نیلو ... یه وقت فکر نکنی من نمی خونمت ها ...

سپیده شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:36 ق.ظ http://www.mahuor.blogfa.com

هنوز باور نکرده ام بهار را !
هنوز در بهت رفتن اسفند مانده ام
و به لحظه های زمستانی ام التماس می کنم رفتن را !

و تو دختر این همه شبیه من !
دلنگران نباش !
بهار هم خواهد گذشت ....

ارنستو شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 ب.ظ

کشتی مارو با عیدی!
حالا یه کاری واسه ت می کنیم! بذار از یاس درآم، بعد!
.
آهان یه چیزی: راجب نه! راجع به!
.
؛ من ؛ دیوونه حیف که ازت خوشم میاد و میدونم جریان چیه والا واسه حذف وبلاگت یه حال اساسی ازت میگرفتم!اینقدرم به لینکات گیر نده!

بهنوش یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ب.ظ http://www.greendream.blogfa.com

سلام
اولین باری هست که اومدم به وبلاگت، اما اینقدر منو جذب کرد که تمام آرشیوت رو خوندم.
میتونم بگم که واقعا قشنگ مینویسی.
با خوندن نظرات این پستت به این نتیجه رسیدم که به همه ی خوانندگان وبلاگت و کسایی که برات نظر میدن، جواب نمیدی.
گر چه من الان وبلاگ ندارم،این آدرسی هم که نوشتم وبلاگ سابقم هست،اما دلم میخواد دوباره بنویسم و اون موقع با هم در ارتباط باشیم(وبلاگی!). خوشحال میشم که نظرت رو حداقل توی وبلاگ قدیمم ببینم و بفهمم که تو پذیرای یه دوست جدید هستی، پس فعلا منتظرم. البته اگه تو جواب ندی من باز هم به خوندن وبلاگت ادامه میدم، اما بدون دوستی
امیدوارم سال خیلی خوبی داشته باشی.
تولد وبلاگت مبارک.
.:بهنوش:.

یاسمن سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ب.ظ

عیدت مبارک نیلو .گند نبودا . عوضش یه سال بزرگتر شدی :XX

پسرک تنها چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ق.ظ http://pesaraketanha.blogsky.com

سال خوبی داشته باشی نیلوفرنگی خانوم

شادی چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:43 ب.ظ http://shadiin.blogsky.com

سلام گل من
خووبی؟
چه خبر
دختر گلم٬ خدایی نکرده٬ زبوونم لال٬ رووم به دیوار٬ گلاب به روووت....من از تو بزرگترم
ژاشو بیا دیگه

ساکاریس چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:28 ب.ظ http://sadboy.blogfa.com

سلام
بیا که دوباره همانند چندباره ی پیش چشم انتظارت هستم
هماره سبز بمان

سامان سرایی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:20 ق.ظ http://samansarai.blogfa.com

سلام گوجه فرنگیه من دختری از جنش شوت فرنگی
ممنون از اینکه به من سر زدی امیدوارم ساله جدید ساله خوبی برای خودت و خانواده ات باشه
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

من هم سامان ژسری از جنس ژوست خربزه

حرفهای نگفتنی جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ق.ظ http://www.mimic.blogsky.com

تو روزی خواهی آمد .... ~

باران جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:52 ب.ظ http://baroonkhoobe.blogfa.com

نیلو جونم چرا نمی آپی دیگه؟!؟!؟!؟

آتیش شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ق.ظ http://4tish.blogsky.com

منم روز اول نیلوفرانه رو یادمه ... خیلی خوب یادمه ...

یه توتفرنگی خوشمزه میشناختم که تو مخ کوچولوش پر از چیزای عجیب غریب و خوشگل و زشت و مسخره و بامزه بود - یروزی زد به سرشو دلش حوس وبلاگ کرد ... حالا اون وبلاگ و چجوری ساخت بماند که سر آدم و به درد میاره ... اما وبلاگ درست کردنشم با مزه بود.

شب اول نزدیک سه بار آپ کرد ... چقدر ذوق داشت این توتفرنگی... شروع کرد و ساعتها طول میکشید که با اون انگشتای ناز و لطیفش با این کلید های کیبرد بیخود تایپ کنه ... اما بازم خسته نمیشد ...
نوشت و نوشت و نوشت و نوشت ... آره این دوستای رنگ و وارنگ هفت رنگ امدن و دورورش پر شد از رنگای خوشرنگ و خوشگل ...
اون نوشت و نوشت و ... یکی از اون اولش عاشق این نوشته ها و غرغراش بود ... آره حتی گله کردنش از این زندگی لعنتی هم قشنگ بود ... تا صفحه وبلاگش باز میشد بوی خوش آرامش تمام مخشو پر میکرد و این کلامت دیجیتالی رو روی این صفحه شیشه ای صد بار با خودش آروم و بلند زمزمه میکرد تا دقیق همچی یادش بمونه و تو مغز کوچیک پوکیدش ذخیرشون کنه ...
حالا یک سال گذشته و مخ این بنده خدا هرروز بزرگ و بزرگ تر شده ... و میدونم که تا جایی که توتفرنگی توان نوشتم داشته باشه اونم توان خوندن و داره ... و همیشه نوشته های قشنگشو دنبال میکنه ...

خیلی حرف زدی ؟؟؟ نه من خیلی حرف زدم ... فکر کردم اینجام صفحه پی امی هستش که ۸-۹ ماه نشستم و چشم به راهشم ... (آره چشم به راه پی ام)
دیگه طاقت نداشتم باید مینوشتم بلکه یکم ...

مواظب خودت باش توتفرنگی ... اون بنده خدا خیلی دوستت داره و تا چند وقت دیگه تموم تهرونو زیر پاش میذاره تا در خونتونو پیدا کنه ... اوهوم

موفق باشی آجی گلم :*

آلبالو شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:09 ق.ظ

هیچکی مثل تو نمی تونه یه سال رو اینقدر فشرده و ام پی تری بتعریفه ... دس مریزاد ... از منم که همچین تعریف کردی که اگه کسی ندونه فک می کنه اوووو بابا این خود گابریل گارسیا مارکزه که اسم خودشو گذاشته آلبالو ... بابا ما کوچیک همه وبلاگ نویساییم ... از اسمم معبلومه دیگه : آلبالو ... قده یه نخوده .... امسال درسته که سال سگه ولی سگ حیوون وفاداریه ... بچه ها بهش میگن هاپو .. دوست داشتنیه ... امیدوار باش و قوی و مثل همیشه پر از انرژی ... اینهمه دوستای خوب خوب داری غمت چیه دیگه ؟ .... هیچوقت توی حموم تصمیم نگیر تصمیم خیس تا خشکش کنی فرق فوکوله ... به هر حال با آرزوی بهترین روزها در سال جدید برای اینکه به آرزوهای خوب خوبت برسی نظر منو به شیوه اس ام اسی به هفتصد نفر دیگه بسند ( برفست ) امسال دور تنبلی هم خط بکش و یه خورده خودتو تکون بده دختر ... یا علی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد