نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

تماس نهم:به من چه که عیده؟!!

 «اندر...   احوال عید دیدنی در خانه ی ما»
ساعت اول:بفرمایید شیرینی...خانگیه ؛میوتونو چرا پوست نمیکنید؟!دلگیر میشما!...نیلوفر مامان؟پاشو یه دور دیگه گز تعارف کن!خاک به سرم چایی یادم رفت!الان میرسم خدمتتون....از این قطابها و  شکلاتها هم میل بفرمایید!.... از کرمان واسمون اوردن ؛ شربتتون گرم نشه...خلاصه که بفرمایید دیگه...چیزه قابل داری نیست...کلبه درویشیه!(؟!)
ساعت دوم:ککککککککجا؟!مگه ما میذاریم؟اندازه ۱۰ نفر شام اماده کردیم!به جون بچه ها نمیشه!این تن بمیره نمیشه!نیلوفر بره زیره تریلی بعد زندش در اد نمیشه(منه بدبخت)!...حالا مگه بده نمک گیر بشین؟ای بابا چقدر چونه میزنید..دوره هم یه چیزی میخوریم دیگه؛سفره درویشیه!(و البته قابل شما رو نداره)!!!!
ساعت سوم(سره سفره):ما و مهمانان گرام سره سفره ی کاملا فقیرانمون نشستیم...محتویات سفره درویشانه عبارتند از:سبزی پولو با ماهی...مرغ و پلو زعفرونی...سوپ شیر(از سوپهای اصیل تبریز!)...سالاد فصل...ماست نعنا با گل محمدی....مربا گل و هویج!...سبزی خوردن؛دوغ خانگی...تخم مرغ محلی و ژله!ماما نم میگه: تورو به سره جدتون ببخشید درویشیه دیگه(من دلم میخود درویشی زندگی کنم).
ساعت چهارم(بعد از صرف چای و میوه و شیرینیه مجدد!):تشریف می برید؟ به این زودی(ساعت تقریبا بوق سگه)!!شب بمونید...به ۱۴ معصوم اگه بذارم برید)
ساعت......!(دم در):خیلی خیللی سرافرازمون کردین بازم تشریف بیارین...فدای شما!!(از عیدی به هیچ وجه خبری نیست)
ممممممممممتتتتتتتتننننننفففففففرم از عید!

تماس هشتم:پس کجاست این اکسیژن هوا که میگن ؟

« گریه کردن هم این روزها دل خوشی میخواهد عزیز»...کجای کاریی؟

از تو دهنم که نیمه بازه ؛هوایی بیرون نمیاد!...معلوم نیست کجام؟!....یه چیزی داره تو کلم غل غل  کنان بخار میکنه....حال حوای لنگه کفش کهنه یی رو دارم که یکی پرت کرده  رو سیم چراغ برق که گره بخوره و همینجور اویزون مونده ...نه بالام نه پایین!.....نفسم بالا نمی یاد...حتما تقصیره این ماری یه که از صبح رو سینم چنبر زده و تکون نمی خوره...رنگه اسمون چرا انقد بدرنگه؟؟؟...انگار کسی توش رخت چرکاشو شسته.....کثییییییف!(راستی چرا مامانم صبح میگفت:به به چه هوایه ماهیه امروز!!!!؟و چرا کسی به من یه لیوان اب خنک نمیده؟؟....گلوم بدجوری گزگز میکنه...شدم مثله ماهیه عیدمون که همش دهنش رو باز و بسته میکنه!گرچه...حال منو دیگه اب چشمه کوثر بهشتم خوب نمی کنه!چه برسه به اب این خراب شده که مزه گل میده(یا شاید دهن من مزه گل میده؟)....بگذریم .بهتره بهش فکر نکنم...تلقین نکنم.... باید بگم اصلا چیز مهمی نیست....اصلا بابا عادیه این  حالتها!.....من حالم خوبه!باور کنییید!!!!!؟
پینوشت:اه ه ه ه ه ه ه!پس کجاست این اکسیژن هوا که میگن ؟

تماس چهارم:تو راستی راستی فکر می کنی من توت فرنگی ام؟

«اخرین غمت را به فا صله ها بسپار؛ و فا صله ها را به خدا»


یادته چی گفتی بهم وقتی شنیدی می خوامت؟ ...گفتی برو...کالی هنوز!!! وقتی رسیدی میخوامت....چقد واست ساز میزدم قصه میگفتم از دلم؟....حتی تو رد گریه هام؛بازم ندیدی میخوامت.~~~~>بشکنه این دست که نمک نداره...بسوزه این دل که کلک نداره<~~~~
حاشیه:ببخشید زود زود up date میکنم؛ذوق دارم