تماس دوم:معرفی نامه!
کی گفت که اتاق من کثیفه؟
از همین اولش بگم:نه عاشقم نه فاِرغ..نه درد دارم ؛نه خوشحالی؛نه اندوه. نه از پشته دیوار های سیاه مینویسم؛ نه از اوج قصه های پریا! من همینجام..پیشه شما...تو همین سرزمین..تو اتاقم زیره کوه لباسهام!چیز زیادی ندارم جز:گوشیه تلفن ام...که گاهی صداهایی که از میون خرخر میشنوم...یه کوله پشتی که فقط دلم به اون خوشه!عروسکهایی یادگا ره دوستیهای گم شده...یه راکت قدیمی که جوابگوی ضربه های من نیست؛cdهایی که همه نمیدونم چرا خط خطی شدن؟!..سازی که هیچوقت خدا مثله خودم کوک نیس.یه کامپیوتر که قبلا ها کامپیوتر بود و الان شده بخاری نفتی!کتابهای کسالت اوری که تنها پناهگاه شیطنت های سره کلاس با شیوا بود(ذوستم).یه پنجره میخوام که چهار طاق باز باشه اما همیشه صدای مامان که:کر شدیم! ببند اونو صدا میره بیرون!...انها همه دارایی من از این دنیای درندشت+ خودم با ۲تا چشمه گنده که به هیچ کار نمیاد!...