(پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۴):چه می شه کرد رفیق؟!.....قسمت!!!


اوووووووووووووووووووم!...................
خب راستشو بخواید هیچکسی فکر که هیچ!حتی خواب اش رو هم نمی دید که اینجوری بشه....
اما خب شد!....
بعضی چیزها درست مثل توی هندوونه غیر قابل پیش بینی هستند..یعنی هیچ عقل کل و پروفسوره هفت خطی نمی تونه به شما قول صد در صد بده که هندوونه تون چه جوری از اب در می اد...
قرمزه ابدار...یا سفیده بدمزه...!
دانشگاه هم دقیقا یک همچین چیزیه!
هیچ می دونید که من دانشجو شدم؟...
بعله!با اجازه تون من الان واسه خودم یه نیم چه دانشجوی سیب زمینی می باشم!
تعجب کردین نه؟!حتما با خودتون می گید چطور اخه؟!مگه می شه؟ اینکه تا دیروز اه و واویلا اش به گوش اسمون هفتم هم می رسید که ای ملت من دانشجو نشدم و بدبخت شدم
اما خب...شد دیگه!اونم به طرز غیر قابل باوری...
و اما جریان از این قرار بود که....
(یه روز از روز های بهاری که من اروای عمه خانم جانم غرق در مطالعه ی دروس اب دوغ خیاری پیش دانشگاهی  و اجرای برنامه ریزی من دراوردی خود و استفاده ی نه چندان هم بهینه از چند ماه باقی مانده به کنکور بودم...که دوستی با من تماسی تلفنی گرفت من باب فرم جدیدی که به دستش رسیده بود!این فرم؛فرم ثبت نام دانشگاه های علمی کاربردی و رشته های موجود در این دانشگاه ها وشرایط موجود در ان بود! منم از انجایی که گلاب به همه جاتون از اونجای!دماغ فیل افتاده بودم و اون زمان ها توهم داشتم که بی برو برگرد رتبه زیر ۱۰۰ دانشگاه تهران می باشم(در مکالمه ی روز مره به این مساله گنده گوزی گفته می شود(پوزش از حضار گرام!!!)
عوض تشکر و قربانت روم مقدار متنابعی فحش را کشیدم به دوستم که تو خجالت نمی کشی منو مسخره می کنی مسخره؟!چه طور جرات می کنی به من همچین پیشنهاد بی شرمانه و چه بسا بی ناموسی!!!؟ رو بدی؟! من عمرا برم اون دانشگاه ازاد در پیت یا علمی کاربردی پولکی! اون دوست محترم بیچاره هم به ناچار عذر خواهی کرد...
و در پایان هنگام خداحافظی در کمال پرویی( و خیر خواهی)قید کرد که برای من هم فرم تهیه کرده و ان را تکمیل و خواهد فرستاد چرا که عقل من نمی رسد!
منم گفتم:هه! تو بفرست! کیه که بره!(ادم باید خیلی ضایع باشه که این ها رو بنویسه!)
گذشت و گذشت و گذشت....کنور اومد و رفت...
جواب های سراسری و ازاد هم همین طور.....و من تو هیچ اسکل ابادی ؛ اب پاشی دریا یا گرد گیری کامپیوتر هم قبول نشدم چه برسه به حقوق..(یه چیز هایی میگید ها...)...
از همه جا رونده و مونده در حالت دپ به سر می بردم که باز دوباره همون دوست گرام؛فرشته وار باهام تماس گرفت و خبر قبولی ام رو در دانشگا هی که خودش فرم اش رو پست کرده بود؛ رو داد!
تقریبا پشت گوشی ملق زدم! خب شما هم اگر در موقعیت من بودید حتما همین کار رو می کردید...
البته بعدش دوباره دمغ شدم چرا که فکر می کردم که حق من بیشتر از این هاست...چندین روز در کلافگی ؛مردد به سر می بردم تا اینکه سر انجام بعد از مشورت های طولانی با دوستان و اشنایان!!! به این نتیجه رسیدم که ثبت نام کنم...البته به شرط اینکه در کنارش برای سال دیگه و شرکت در کنکور سراسری و ازاد تلاش کنم!...
راستش الان خیلی خوشحالم که این کار رو کردم...فکر اینکه یه سال دیگه تو خونه زندانی شم دیوونم می کنه....می دونم که اگر بخوام هم میتونم اینو بخونم و هم برای سال دیگه اماده شم
ووووووای حالا بذارید از رشته ای که قبول شدم بگم...
رشتم مدیریت جهانگردی یه!
شاید در وهله ی اول به گوش نامانوس بیاد اما اونطور که تحقیق کردم حقیقاتا رشته ی جذاب و پر تنوعی یه.....دانشگاهمون هم که دیگه وای.....بغل بغله هتل اوین قرار داره...
اونقد جای قشنگیه که اندازه نداره...داخل خود محوطه ی هتل...تو یه منطقه ی سر سبز و با صفا ست مخصوصا برای من که بیماریه عشق علف خواری حاد دارم(بقول معروف سوتی؛صفا منگوله!)...بچه هاشم تا اونجا که چند تایی شون رو دیدم رررررررررردیفه ردیف می باشند نافررررررم!جالب این جاست که این رشته تا امسال تو ایران کارشناسی نداشته اما قراره که امسال براش بذارند و این هم مایه ی بسی امید واریه!
کلاس هامون هم از هفته ی دوم مهر شروع می شه....تقریبا ۱۲ واحد به انتخاب دانشگاه بهم دادن....عنوان های درسی هم تا حدودی متنوع و بامزه ان(شناخت صنعت جهانگردی؛بیمه و کمک های اولیه؛شناخت جغرافیای جهان گردی؛زبان فرانسه و غیره...)
نمی دونم...وقتی می گن یا نصیب و یا قسمت احتمالا همینه...
کی فکر می کرد که نیلو خانوم توت فرنگی؛کاندید رشته حقوق سابق...این روز ها تو تب و تاب جهانگردی باشه وگوشه به گوشه ی هتل اوین رو متر کنه...گرچه! من باز می خونم! واسه سال دیگه...واسه حقوق..واسه اونی که بهش قول دادم...
حقیقت اش قصد داشتم یه مطلب دیگه با شیوه ی نوشتن خودم اپ کنم...اما منصرف شدم...چه دلیلی داره با اعصاب مردم بیچاره بازی کنم؟!...شاید دفعه بعد..