وقایغ اتفاقیه هفته اخیر ویا به عبارتی: تو می تونی!
اون ور قضیه(بزن بریم مریخ واسه قدم زدن):گشنمه؛گشنمه!دلم غذا می خواد؛ یه  خورشت قورمه سبزی فرد اعلا واسه روح؛یه چند تا گوجه سبز توپولی واسه مغز و یک توت فرنگی خوشمزه و گنده واسه چشم!!...!تا حالا شده چشم و دل و مغز و روحت گرسنه باشه؟؟؟.... مثل الان من! ...کلافه.. . سرگردون....کتاب های کنکورم رو  عینهو فلک زده ها چیندم دورم و واسه خودم با دوستان(همون کتابها!!!) مجلس ترحیم راه انداختیم! من می زنم! دوستان می رقصند!و کلا خوشیم دور هم! ...هر غلطی می کنم....هر ترفندی که بگی می زنم...وهر برنامه ای که به ذهنم می رسه پیاده می کنم...  باز می بینم نمی شه که نمی شه!!!...انیشتین ای هم بخوام درس بخونم بازم نمی تونم یک ماهه این کوه کتاب رو تموم کنم و از این پرتگاه صعب العبور(حتما متوجه شدین که منظورم کنکوره رد شم)!!! و بلا خره بعد از بالا پایین کردن تمامی راه های دور و نزدیک و میان بر به این نتیجه می رسم که از روش شیک و کار امد و عشقی خودم استفاده کنم و بوسیله شعر پر محتوای ان نان نباران...تو تو اسکاچی....کتاب ها را اللهبختکی انتخاب نموده و مطالعه فرمایم..................گرسنه ی خوندن و نوشتن و دیدن شدم.... ولی نه دیدن و خوندن کتاب های درسی.....شایدم گرسنه رفتن....رفتن و قدم زدن روی سنگ فرش یه جای خیلی خیلی  دور؟...کاش می شد پر کشید؛پر دراز یه کلاغ واسه رسیدن به یه جایی مثل کره مریخ و شاید دورتر!......جایی که هیچ کس رو نشناسی؛با خیال راحت  ۱ هفته فقط قدم بزنی؛راه بری؛فقط کتاب های مورد علاقه ات رو بخونی؛فقط بنویسی و اگرتوت فرنگی نبود نون لواش هم می تونی سق بزنی؛چیه؟ خوشت اومد! بچه کنکوری!حرفه دلت بود؟........................دستت رو بده به من؛ بپر رو بال کلاغ و صدات در نیاد....می برمت مریخ...جایی که بتونی رو خاکه سرخش قدم بزنی..... و دست هیچ تستی...هیچ نکته ای و هیچ غصه ای بهت نرسه مهربون.
این ور قضیه(ابجی نیلو جو گیر می شود!):اقا تورو به خدا ما رو کنترول کنید! کنترول که چه عرض کنم!!ما رو جمع
کنید!یه روزی یه بنده خدایی  یه خطایی کرد از دهنش در رفت  یه حرفی زد  وبه ما گفت  : شما  ورز ش کنید...روحیتون رله می شه و ....! وخدانکنه که ما هم بریم تو تریپ جو  و  این مسایل! مگه ول کنه معامله ایم؟ چی داداش؟ نا فرم زدیم تو خطه ورزش و تریپ ورزشکاری ومنش ورزشی! یه کوله پشتمون! یه کتونی پامون! خدا بده برکت...ثانیه به ثانیه عمرمون رو تلف ورزش(میبخشید!تصحیح می کنم!)صرف امر مفید ورزش می کنیم! و از شما چه پنهان صبح را در کوه؛ظهر را در استخر و عصر را در باشگاه ایروبیک تلف! ای بابا! شرمنده  صرف می کنیم و شبها به هنگام بازگشت به خانه پیاده روی می کنیم و مثل جنازه به خانه می رسیم و    بعد هم     کپه لالا و خلاصه خود کشانی راه   انداخته ایم   و خوشیم که ورزشکاریم و به شما اجازه میدهیم که زین پس به ما بگویید بابا ورزشکار!عضله! و یا اینکاره!