تماس.....:تماس ها بالا میگیرد؛بحث جدی میشود!

بابا من بچه تهرانم!قدیما سالی یه بار میرفتیم شمال!دلت خوشه ها!
ببینم هیچ شده عاشق علف بشی؟رودخونه چی؟هان؟ok اول اون نیشتو هم بکش ؛ بعدشم اون مغز صفر کیلومتر تو بده اسفالت کنن شاید از نو که بهم بزنن بشه یه چیزی از توش در اورد!اصلانشم مگه چیه؟ من عاشق علف شدم !عا شقه رودخونه شدم!.....دلم میخواد عینه اسب ولم کنن تو جنگل واسه خودم ول بچرخم لای درختا...بین جیک جیک گنجشکا....نه!عمرا رومانتیک باشم!اصلا! ابدا!گفتم که!دلم هوای بیهوایی کرده....میخوام تو جنگل اونقدر برم و برم...اونقدر لای علفها قل بخورم...اونقدر بوی درخت به مشامم برسه....اووونقدر تو اون سبزیه به ظاهر خوف انگیز گم شم.......که بلکه خفه شم!!!دیونم نه؟سیمام قاطیه نه؟بالا مالاها اجارس نه؟.....نمیدونم...یه درد بی درمونی گرفتم که قادر به تشخیصش نیستم؛چه برسه به معالجش!این اقای دکتر سر کوچون هم که فقط بلده بگه: کم فکر کن دختر؛میری ته چاه ها!بعدش هم یه مشت قرص اعصاب ببنده به ناف من که هنوز خونه نیومده جاش تو سطل اشقال اشپزخونست و از همه بدتر این که من هنوزم نفهمیدم ته چاه کجاست و چه جور جایی یه.بدجوری هوس مسافرت کردم...هوس جاده چالوس؛فلاکس چایی مامان که هیچوقت چاییش تموم نمیشه؛ظرف میوه وسط راه؛با کیسه اجیل تخمه که همیشه خدا دسته من توش ول بود...شعره ۵۰۰ سال پیش بابا که همیشه یه دستش بشکن و یه دستش رو فرمان رو به مامان میخوند:تورو از دست نمیدم ای ی ی تورواز دست نمیدم لالالا لا لای.....................................بوی دریا میخوام...بساط ماهی کبابی لب دریا میخوام...کلاه حصیری میخوام که بذارم سرم و بگم:کسی از من عکس نمیندازه؟۶ ساعت راه شمال میخوام که هی غر غر کنم نرسیدییییم؟ اه چقدر طولانیه راه اش مامان و مامان غر بزنه اینم از مسافرت اومدنش!دختره نحس!...پارک سی سنگان کدوم ور بود؟من اسب سواری میخوام که  هی جیغ جیغ کنم بابا؛به این نکبت بگو وایسه!میتررررررسم!
بعد از نوشتن مطلب:مامان؟ ۲ ؛۳ روزه بریم شمال؟.........مامان:اه ولم کن بابا حوصله ندارم؛شمال ۱ متر برف اومده؛جاده بسته است؛بارندگی یه؛هواسرده؛و و و و ......سرم درد میگیره و هنوز دلم سبزی میخواد....علف میخواد...دریا میخواد
کسی این دورو برا روانپزشک خوب سراغ نداره که کم ور بزنه و پروپرانول ۲۵ به ادم نده؟ ادم منگول میشه اونو میخوره!نمی تونه ریاضی حل کنه!