تماس دهم:داغونم عزیز؛دیگه حتی از دست تو هم کاری بر نمی یاد...
«برخیز بتا بیار بهر دل ما ؛حل کن به جمال خویشتن مشکل ما......»
اونقدر داغونم که انگار چند مرتبه انداختنم تو مخلوط کن !حال ماشینی رو دارم که تو بیابون چپ کرده و کسی نیست به دادش برسه.....مغزم متورم شده...میکوبه!...درد میکنه ....که به درک...حداقل به درد روحم نمیرسه!روح؟! هه! روح کیلو چنده؟.بقول خانو م جون(مادربزرگم)زیاد نباید ور زد که یهو دیدی خدا قات زد و اوضاع  از اینی هم که هست مفتضح تر شد!.....انگاری منگنه رو گلومه...میخوام برم قبرستون ۴زانو بشینم رو به اسمون اررررررر بزنم....زوزه بکشم...بگم که دلم واسش یه ذرررررره شده...بریدم...جای خالیش بدجوری رو اعصاب که هیچ رو سلول هام میره....میخوام کل عالم رو بگیرم مچالش کنم بعد پرتش کنم یه گوشه...بلکه دلم خنک بشه....یکی نیست بگه اخه مادرت خوب !پدرت خوب!....الان چه وقت رفتن بود؟.....باهات کلی کار داشتم...کلی باهم برنامه داشتیم واسه اینده کوفتیه من!...بابا اخه من مثلا امسال کنکور داشتم(هنوز هم گویا دارم)....مگه موقع انتخاب رشته نگفتی بزن حقوق ؛که با هم هم رشته شیم؟مگه قرار نبود بهم تو عید رانندگی یاد بدی؟یادته قرار بود شطرنجمو قوی کنی؟ مگه نمیگفتی خنگم؟...کاش بودی و سرت غر میزدم من اینو میخوام اونو میخوام!!کاش بودی و میزدیم تو سرو کله هم و اخرش بهم میگفتی سرتقیت به خودم رفته....پس کوشی؟..الوووو؟ ....اه...اخه مرد حسابی؛موقع رفتن از خودت نپرسیدی این دختره بی تو چه خاکی بریزه به سرش؟....نگفتی این خنگو کی جمع کنه؟....نگفتی شبا که پیانوی گندشو میزنه و صدای گاو ازش در میاد؛ کی تشویقش کنه بگه افرین!! !تو بلاخره یه چیزی میشی نیلو!!....هان؟ کوشی؟؟؟؟نیلو  تنهاست ها...نیلو برید ها...نیستی؟پا نمیشی؟جواب نمیدی؟ok جواب منو خدا باید بده ولی اینو بدون که نیلوبی( تو )ههههیچی نمیشه!اینو بدون!هیچی!
چون حاصل ادمی در این شورستان؛جز خوردن غصه نیست تا کندن جان؛خرم دل انکه زود برفت از جهان؛و اسوده کسی که خود نیامد به جهان.........گاهی فکر میکنم ادمهای بی ایمان وبی اراده کارشون چقدر اسونه؛هر وقت که عرصه بهشون تنگ می شه؛یا خودشونو میکشن یا خیلی راحت خودشونو میکشن عقب و میگن اقا ما نمی تونیم!بدبخخخخخخت اون کسی که میمونه و میگه نه!و میجنگه!
حاشیه:بابایی دوست دارم همیشه...هرجا که باشی...حتی اگه  جوابمو ندی.....