نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

(جمعه ۲۵ شهریور):دپ بعله! اخر خط نه!

«در دنیا یک چیز لعنتی وجود دارد به نام دموکراسی که به تو حق می دهد هر جای این جاده ی زندگی که خسته شدی بایستی و نفس تازه کنی....زندگی مسابقه ی رالی و اتومبیل رانی نیست که مجبور باشی دیوانه وار و به سرعت جلو برانی...گاهی یک توقف کوچک لازم است...»(از سخنان گهر بار خودم!!!)

  هی می گن اپ کن!... هی می گن بنویس!....می گن بگو! تعریف کن! چه خبر؟!
اون موقع است که من کف می کنم از چی بگم! از کدوم بگم!ازکجاش بگم! و وقتی که می مونم و گیج می زنم و کف می کنم دلم می خواد تورو تو یه قطره اب! اره!فقط یه قطره اب ناقابل خفه کنم و بعد با مغز بپرم کف یه اقیانوس گنده و خلاص........!!!
اخه گلم!عزیزم!عشقم!نازنین ترینم....از کجاش بگم؟!
از کجای این بل بشوی مغز چین چین ام بنویسم....از کدوم قصه ی بی سر وته ام شروع کنم که توام مثل من قاط نزنی و بهت بگن جمعه!تعطیل!
از تویی بگم که نمی فهمی؟! که نمی بینی!؟ که نمی شنوی!؟ که حس نمی کنی!؟....
که نمی فهمی... چقدر کلافه ی اسم  تو و اون جمله های بی معنی و مزخرفتم....
که
نمی بینی... چطور تنهایی واسم شده وبا! ایدز ! کوفت ! درد بی درمون!!!
که
نمی شنوی.........صدای زمزمه های بی جوابم رو نمی شنوی......
که
حس نمی کنی...که بابا منم ادم ام! قلب دارم! روح دارم!زهر مار دارم!..ممکنه خدایی نکرده زبونم لال یه وقت هایی دلم واسه یه خری مثل تو یه کوچولو تنگ بشه! یا شایدم گشاد بشه! کش بیاد!ضعف کنه!سرطان بگیره و بعد بمیره!....اخه عزیزم من ادم ام...نمی دونستی...نه؟!
می دونی چیه؟...
اخه تو نفهمی!کوری!کری!و کلا خدارو شکر فاقد حواس ششگانه ای!حس نداری!
نمی تونی بفهمی که دلم هوای دریا کرده!هوای جنگل بی در و پیکر کرده....هوای دویدن زیر بارون رو کرده....چیه؟!نیشت باز شد!خر کیف شدی! از اینها که گفتم تو رو سنه نه!
اینها مال ادم های خفن عاشق پروانه ای و تخیلی یه که جای راه رفتن رو ابر ها پرواز می کنند...
نه ادمه لمسی مثل تو!که فقط بلدی عینه الاغ ادمو نگاه کنی و لبخند بزنی و عینهو زرافه گردن کج کنی که یعنی منم می فهمم!(که عمرا!!!)
حقیقت اش یه پشه ! اطلاعاتش راجب به
دوست داشتن از تو یکی بیشتره!
حتی وقتی به یه گاو می گی عشقم...سرشو تکون می ده! حیف! تو اندازه ی اون گاوه هم نیستی!!!
جواب ازاد که اومد؛پنچر شدم!فیییییییس!!!  بادم و خوابید !و به خودم گفتم تو هیچی نمی شی نیلوفر...حالا ببین!یه نگاه به دور و بر انداختم و دیدم که همه قبول شدند و دانشجو وسر من یکی بی کلاه مونده و این باعث شد سریع به این نتیجه برسم که به اخر خط رسیدم!finish!
می دونم تویی که الان داری این متن رو می خونی و دانشجویی همین الان سریع یه کامنت از خودت در می کنی که: ای! وای! مردم! این دانشگاه هیچ هم اش دهن سوزی و نیست و ما که رفتیم هیچی نشدیم و فلان و بی سار...اما لطفا خودت رو خسته نکن! چرا که عمرا بتونی درک کنی...عمرا بتونی مزه ی تلخ اون لحظه ی شوم که اسمت رو تو هیچ قبرستونی پیدا نمی کنی و مادرت جوری نگاهت می کنه که انگار از فضا اومدی رو تصور کنی!اینو فقط من می فهمم!...و این می شه که یه ان! یه لحظه به خودم می گم ای دل غافل! یعنی همه چیز تموم شد؟!
اخر خط؟the end?! برم شوهر کنم؟! بچه داری کنم؟ یا نه؟! بهتره یه کتاب اشپزی گنده بگیرم و تو یکی از این کلاس های معروف شیرینی پزی اون خانومه ...اسمش چی بود؟...اهان!ساناز مینایی! اره همون...ثبت نام کنم...و بعد از جلوی هر مغازه ی کریستال فروشی که رد می شم ذوق کنم و هر دفعه یه تیکه به جهازم اضافه کنم؟! شبها بشینم تا صبح واسه رو بالشی هام گلدوزی کنم؟کلاس خیاطی چی؟ اونم فکر بدی نیست...نه پس! چی خیال کردی؟! اینجا ایرانه!
توام یه زنی! یه جنس دوم! یا باید درس بخونی! یا سرت رو به این فعالیت های مفید که نام بردم گرم کنی!حتی  از تصورش کلم بخار می کنه...اینجا اخره خطه یعنی؟
یهو یاده این شعر از صلاحی می افتم که می گه:
اخر خط که می رسیم...خطو درازش می کنن!
و بعد فکر می کنم که یعنی اخر خطی وجود ندارد...ممکن است پنچر شده باشی؛پنچر شدن یک اتفاق طبیعی عصر بزرگراه های پر از شیشه شکسته است!حتی وقتی به بن ست برخورد می کنی؛الان هم که فصل دپ زدن است و همه ی اینها طبیعی ست !مدرنیسم اقتضا می کند که بکشی کنار و لاستیک زندگی ات رو عوض کنی و دوباره یا علی!
چرا که
شاید دستی باشه که خطو درازش کنه...
اصولا این اصطلاح«اخر خط» واسه اونهاییه که توبوس سوارن!وگرنه منو تو که پیاده گز می کنیم هیچوقت نمی رسیم انجایی که اخره خطه!
«کمک کنین هلش بدیم؛چرخ ستاره پنچره!/تو اسمون شهری که؛ستاره برق خنجره »
«گلدون سرد خالی رو؛بذار کنار پنجره/بلکه با دیدنش یه شب؛وا بشه چن تا حنجره  »...(عمران صلاحی)...
۵روزه دیگه که تابستون تموم شه...درست ۴ سالم پر می شه که مسافرت نرفتم...
حسرت می خورم...حسرت یه مسافرت خشک و خالی...حسرت یه شمال رفتن...
خیلی توقع زیادیه..می دونم...

نظرات 27 + ارسال نظر
ن جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:14 ق.ظ

نیما جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:24 ق.ظ http://deadwords.blogfa.com/

هه...اون بالایی من بودم ولی کامنتم خالی اومد!!!
-------------
در مورد عشق واین حرفا امیدوارم به مراد دلت برسی مادر(اینو گفتم که یه چی گفته باشم! خوب چی بگم بابا!)
---------------
ولی در مورد دانشگاه: نیلوفر هنوز نرفتم اهواز امروز میرم...میام میزنم تو مختا! این چزت و پرتا چیه؟! تو از کجا میدونی که همه ی این آدما سال اول قبول شدن؟ من اصلا؛ بلد نیستم دلدارای بدم...اگه بامشکلاتی که برات پیش اومده بود قبول میشدی خوب خیلی عالی میشد...ولی حاالا هم چیزیو از دست ندادی که...دیوونه تو دختری...جریان پسرا متفاوته.سربازی منتظرشونه ولی تو صد سالم امتحان بدی کسی ایراد نمیگیره...آخر آخرش یه چیزی قبول میشی سال بعد و میری دیگه...
فقط سوسول بازیو بذار کنار!
--------------------------
مامان بزرگی دیگه بسه! ته خط هم گوشه ی قبرستونه نه پشت سر در دانشگاه! سال دیگه همین موقع تو هم دانشجویی...یه سال بیشتر عشق و حال دنیارو میکنی بده؟!!
---------------------
با آرزوی موفقیت!

حمید چرند و پرندیانی جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:21 ق.ظ http://www.charandvaparand.tk

سلام جالب بود خیلی .. قالبت هم زیبا بود دست طراحش درد نکنه ... لینک و لوگوی کارو هم بذار آفرین دختر خوب یه ساله لینک داری پیش من .. من طلبم رو میخوام ....یالا پوا مارو بده
(دونقطه دی)
==================================
حاج شیخ ابول حمید چرند و پرندیانی روحی فدا (ره)

نیما جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:12 ق.ظ http://deadwords.blogfa.com/

نیلو...
اینو یادم رفت بگم:
درمورداون رشته ای که گفتی میخوای بری و بخونیش تا راکد نمونی ونگندی ببین من کی بهت دارم میگم که اشتباه میکنی و پشیمون میشی...میتونم خدا نفر آدمو اسم ببرم که میگفتند واسه سال دیگه میشینیم توپ میخونیم ولی به محض اینکه پاشون رسید به دانشگاه (هر چندنیمه حضوری و...) میرن تو یه وادی دیگه و نمیتونن درس بخونن....بیا و بیخیال شو یه سال بشین گوشه خونه فقط درس بخون...
واسه آزاد هم اگه میخوای شانس قبولیتو ببری بالا انتخاب اولتو حقوق تهران مرکز بزن نه تهران شمال...تراز زیاد بلایی نمیخواد....از ما گفتن بود.
-------------------------
بازم آرزوی موفقیت.

عمو هندونه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:34 ب.ظ http://hendoone.blogsky.com

۱ . توقف ؟ هان ؟ ... وایسا تا ببینی چی میشه

۲ . توهم گرفتی یا که واقعا حق داری و بد جوری قاط زدی .. اگه اینجوریه هرچی بگی کم گفتی ولی یه کمیش هم به خودت بگو !

۳ . یادته که من گفتم دانشگاه چجوریه ؟‌... اخلاق و اینا ... ادم سه تا کاره که باید تو زندگیش حتما انجام بده ... یکی بره دانشگاه .. دوم از شهر و کشورش مهاجرت و کنه و بره یه جای دیگه زندگی کنه و سوم اینکه بمیره

۴ . پوف !

۵ . باز من زیادی ور زدم ؟

روزنه امید جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:38 ب.ظ

ای بابا نیلو جونم...
موفقیت جاده ای است که همیشه در حال ساخته شدن است.
عزیزم هم موفقیت و هم تجربیات نه چندان دلخواه هیچ انتهایی ندارن...
با تمام وجود برات آرزوی موفقیت می کنم.

طناز جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:26 ب.ظ http://tannazvarozegar.persianblog.com

Man nakhondameshon vali hal mikhonam aaa cheghad tond tond minevisiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii:X felanash :Dyeh

حمیدرضا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:36 ب.ظ http://nimnegah.mihanblog.com

من تازه واردم نمی دونم اینجا چه خبر شده !؟ لطفا منو راهنمایی بفرمایید ! :دی

قلب شکسته جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:39 ب.ظ http://namehayesargoshade.persianblog.com

سلام دوست قشنگم............ نوشته هاتون فوق العادن و این به خاطر صداقت و صمیمیتیه که توشون موج میزنه......... راستش خواستم بگم... خو می فهمم چی مبگین... منم یه دخترم .. منتها فکر کنم یه ذره از شما بزرگتر با یه عقل که یه کم از شما کوچیکتره و یه رفتار که خیلی از شما کوچولوتر میزنه.... ۲۲ سالمه ولی همه کر میکنن دبیرستانیم...... منم سالها پشت کنکور بودم و طعم تلخ قبول نشدن رو خوب می فهمم تازه ... من دختر عمه ای داشتم که همون سال اول برق سراسری قبول شد...... هیچوقت نه به مهمونی میرفتم و نه دوست داشتم برم.... و اگرم به زور می بردنم بغض توی گلوم بود و خیلی باید خودمو کنترل میکردم....... برام خیلی سخت بود... حتی هنوزم هست.............. خوب می فهمم چی میگین.......................... به هر حال براتون آرزو میکنم که به /آرزوهاتون برسین... هیچی پایدار نیست.... باید بی خیال بود و با همه چی ساخت.... همه چی گذریه و یه روز همه چی تموم میشه.... پس به خودت زیاد سخت نگیر ..هرچند خیلی سخته........... دوسا داشتی به منم سر بزن ... خوشحال میشم.....

مریم شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:21 ق.ظ http://meslemaryam.blogfa.com

ببین تو گفتی نگین ولی من نمی تونم نگم...می دونم از اینکه قبول نشدی ناراحتی ولی از این خوشحال باش که « یه کم دیرتر تو این جامعه ی لعنتی غرق می شی». اصلا انتظار ندارم درک کنی حرفمو...ولی باور که می کنی...
کار تو نشد نداره. با اون اراده ای که به ما نشون دادی سال دوم خوندن رو پایه ای.من می دونم.
قربون نیلوفری خوشگل خودم هم برم...عزیزم اگه کمکی خواستی من پایه م... :)

Katayoun شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:14 ق.ظ

khanomi fek nakon ke tanhayi!
man ham 2 sal na shenidam, midonam ke rahat nist, hanouz ham dara na mishnavam, vali hamin nahas ke adamo misaze bozorg mikone,
hata behet vaght mdie ke fekr koni, ke vaghean ye chizi ro mikhay ya faghat ro hesabe na nashenidan, va zaheran movafagh mese baghiye bodan!
daneshgah khobe, dars khondan va tahsil kardan ham harf nadare, vali hich tazmini nist ke daneshgah bara hame behtarin bashe,!
bebinam hameye mariza ba ye noskhe khob mishan?!
na! be yeki misaze be yeki nemisaze, yeki ro ham bad tar mikone!
daneshgah ham hamine!
fekr nakon nafasam az jaye garm boland mishe va fekr ham nakon ke mikham khodamo be khatere ghabol nashodanam tojih konam,
vali in chiziye ke behesh residam, bad az 2 sal raftam daneshgah, taze jayi ke arezoye kheiliyas, vali alan be in natije residam ke age hame dr va mohandes nashan eib nadare!
dar zemn hich vaght ham naomid nasho, age to naomid beshi zendegi mikhoratet khordet mikone, nabayad behesh majal dad!
badam inke to to sale gozashte sharayete be khososi dashti, va nabayad khodeto ba adamaye dige moghayese koni!
rasti az tarighe yeki az weblog ha ba webloget ashna shodam, az neveshtehat lezat mibaram, va babate mozoe pedaret vaghan motasefam, vali ino bedon ke ishon on balan va nazdiktar az hamishe behet hastan, shad bash, mosbat bebin!
sorry ke penglish neveshtam va tolani, va shayad ham cherto pert!
mofagh va shad bashi hamishe

قلب شکسته شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:23 ق.ظ http://namehayesargoshade.persianblog.com

سلام نیلوفری قشنگم..... ممنونم که اومدی پیشم... واقعا خوشحالم کردی دوست زیبا.

یاشار شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:24 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

یاشار یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

می خواستم بگم :
"نیلوفر حرفایی رو که دربارم زدی دربست قبول دارم ."
ولی از اینکه کسی رو شرمنده کنم و از این تیپ کارا بدم میاد واسه همین میگم :
" نیلو فر باشه طلبت . "
ولی می دونستی من سال دوم کنکور قبول شدم ؟
می دونستی وقتی سال دوم رتبم رو دیدم به نتیجهء آزاد دلمو خوش کردم و آزادم قبول نشدم ؟
هنوز خیلی چیزاست که نمیدونی موقعی که خبر این رسید که سراسری هم قبول نشدم من خیر سرش مثلا مسافرت بودم خودشم با خالم و کل خانوادش و یادمه دختر خالم بعد از دو روز پرسید یاشار چرا بعضی وقتها یهو می ری تو فکر حسابش رو بکن حتی جلوی بقیه نتونستم درست و حسابی ناراحتم بشم .
من تو آخرین شانسم یعنی 2 تا نیمه مترکزی ( همون غیر انتفلعی قبلش یه مصاحبه داره ) که زده بودم قبول شدم یعنی بی تعارف رشته 100 .
اونم نتیجه اش 5 مهر اعلام شد و من تقریبا خودم رو آماده کرده بودم برای سال سوم ( اون سال پسرا رو هم سه ساله کرده بودن ) و دیگه نمی خوام بگم واسه نتیجهء مصاحبه هم چی کشیدم .
می دونی چرا اینا رو گفتم ؟
واسه اینکه فکر نکنی تو تنها بدبختی هستی که سال اول قبول نشده .
بعدشم اگه واقعا می خوای بعد از یه شکست به این کوچیکی بکشی کنار و بری سراغ آشپزی بهت توصیه می کنم اصلا وارد این دنیا نشی چون اون موقع دیگه ازت هیچ چی نمی مونه .
تازه به نظر من تنها برتری که تو ایران یه زن می تونه نسبت به مرد داشته باشه همینه که می تونه چند سال پشت سر هم بخونه پس باید باهاش چشم تموم پسرارو در بیاره .

سمیرا جووووووووووووووووون یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:36 ب.ظ http://baaghali.blogsky.com

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T .. V W X Y Z!! age gofty jaye U kojast??? inja too ghalbe man!!baraye hamishe
---------------------------------------------------------
yaro ex mizane mire sare namaz mige asalamo alaik va rahmatollahe va barakato to...to....to.....khodet ghando nabati
---------------------------------------------------------
قزوینیا به باسن میگن:::::::::::: " امرسان" ... زیبا .. جادار.. مطمئن... 
سلام گلکم خوبی... می خوامت هوار هوار می لیسمت هزار هزار تو ماله خودمی
---------------------------------------------------------
oon ke migoft joonesh be joonet bande hala dare be geryehat mikhande!....oon ke migoft bedoone to mimire dOOrOOgh mige delesh jense kavire....dooroogh mige TO goosh nade be HARFASH....nagoo hanooz mikhay bemooni bahash...khial nakon bedoone oon mimiri....BEZAR BERE....nabashe JOON migiri......
-------------------------------------------------
منو تو مسنجر ادد کن و بگو نیلو هستی اگه بخوای با هم بیشتر دوست شیم ( مااااااااااااااااااااااااااااااااااااچ)

مسافر یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.jademarefat.blogsky.com

سلام به نازنین ترین نیلو من
الهی بگردم عزیزم .. با تمام وجودم درک ات میکنم ... هیچی هم نمی گم .. چون ۱ دوره زمانی رو باید بگذرونی تا به همه این نصیحت ها و حرف های همه برسی ... ولی تو رو خدا بسه .. زیاد غصه نخور ... چی بگم که هر چی الان بگم فایده نداره ... نیلو منم خیلی درب و داغونم این روزا ..
برات دعا میکنم برام دعا کنی ها
نخور غم گذشته .. گذشته ها گذشته ...
هی ی ی ی ی ی ی ی
قربونت
خدا حافظ

گیلاس دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.cherryy.persianblog.com

سلامممممممممم.خوبی اجی عزیزممم....من نشستم رو به قبله منتظر حضرت عزرائیل هستم ....مریض شدم خفن...(گریه) ...من نمی دونم چرا انقدر حال و هوای تو رو خوب درک می کنم اخه ابجیت یه سال پشت کنکوری بود تازه وقتی هم دانشگاه قبول شد ترم اول رو رفت دید کشش نداره بی خیال شد و انصراف داد بعدش ازاد شرکت کرد و... پس پیش من از مشکلات کنکور نگو که دکترا شو دارم...(نیش) ... می دونم سخته ولی من جای تو باشم دوباره شرکت می کنم ...البته جای خودمم بودم همین کار رو کردم ... بعدشم کی گفته اگه دانشگاه نری باید بشینی شیرینی پزی یاد بگیری...اینهمه کلاس ...موسیقی ٬ زبان ٬ کامپیوتر... بعدشم می دونی نیلو جان من یه چیزی رو باور دارم اونم اینه که خدا نمی گذاره ادم همیشه غمگین بمونه چون جواب حدود ۱۵ سال زجر کشیدن من البالو بود ...ایشاءا... خدا یه گوجه سبزم به تو بده ....همه حالشو ببریم

لیموی صورتی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:49 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

سلام گلم...
داد نزن!
قبول دارم....ولی خوب...تقصیر من نبود...
اونی که نمیفهمه و نمیبینه و کلا فاقد خواص ۶ یا ۷ شایدم ۸ گانس رو بیخیال...زندگی رو عشق است گلم...آخر خط نرسیدن رو عشق است...اون چیزای که گفتی..همون گلدوزی و خیاطی و آشپزی و ساناز مینایی مال پسراس خانومی...!
تعجب نکن!
تو مملکتی که ۶۳ درصد قبول شده هاش دختر و ۳۷ درصد پسرن...دیگه معلومه این جوری میشه...!
زندگی گه تمومی نداره...
آخر خط همه ماها کش میاد....

مریم دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:51 ب.ظ

سلام نیلوفر جونم. به خدا دلم برات یه ذره شده. هزار تام مسیج دادم ولی همه ش fail می شه. قاطی کرده گوشی بدبخت. ببخشید... تو خوبی شیطون بلای من؟ جریان دانشجوییت چیه عزیزم؟
راستی عیدت هم مبارک :)

مهتاب سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:11 ب.ظ

سلام
حق با گیلاسه موشکلات تموم میشه
دانشگاه هم میری حتما دوست من بعد از ۳ سال رتبش۳۳ شد الان معماری میخونه بهشتی
موفق باشی

ستاره سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:55 ب.ظ http://setareye.sharghi.mihanblog.com

سلام نیلوی عزیزم:*
نوشته هات و خوندم. حرفات و کاملا قبول دارم...
بعضی وقتا بعضی شرایطا یه جوری می شن که ما به اون چیزایی که دوست داریم نمی تونیم دست پیدا کنیم نه عزیزم توقع زیادی نیست ولی شرایط دیگه نمی شه کاریش کرد... منتظرم یا حق

لیموی صورتی چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ق.ظ

نه عزیزم!
من قاط نیستم!
فقط یه کم واقع بین شدم همین!

ستی یا همون ستاره چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:20 ق.ظ http://kolbe-roya.blogsky.com

فعلا اعلام وجود تا بعد الان می خونم آجی گلم

شقایق چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:17 ب.ظ http://cherryrary.persianblog.com

به نظر من یک سال بشین و بخون حتما قبول می شی... دانشگاه قبول شدن اونقدرام کار سختی نیست...من دانشجوام و می گم بهت دانشگاه خیلی هم خوب و عالیه... اون حرفات راجع به کلاس آشپزی و اینا رو که خوندم یاد حرفای خودم افتادم!‌واسه همین حال کردم با نوشته‌ت...ببین ارزش یه انسان (نمی گم زن) به معلوماتش نیست اما به شعور اجتماعی فرهنگ و درکشه...و باور کن که وقتی تحصیلات عالی داشته باشی همه‌ی اینا تو وجودت به کمال می‌رسه (نمی گم به وجود میاد چون حالا هم هستن!) اما تو مملکت ما که اگه درس نخونی و کار نکنی و سرت بند نباشه حتمی باید یه شوهر به ریشت ببندن همون بهتر که آدم بره دانشگاه ! ببین من یه فمینیستم...از نظر من یه زن هیچ دلیلی برای اثبات خودش نداره چون قاعدتا باید اثبات شده باشه مثله یه مرد! اما وقتی میایم تو شرایط استثنایی جامعه مون اینو پیاده کنیم به مشکل می خوریم...من باید خودمو ثابت کنم! باید بزنم تو دهن همه ی کسایی که با فکر و ذهن بیمار و هوس بازشون زنو اون جوری که می خوان تصویر می کنن و حاضر نیستن بپذیرن که زن هم یه انسانه درست و دقیقا هم پایه و هم جوهر خودشون...و این تنها با رسیدن به حد اعلای علم و درک حاصل می شه...چون تو مملکت من راه دیگه ای براش نیست...فکرای دپرسی نکن...یه مدت خوش بگذرون و بعد بشین سر درس...ثابت کن که بهتر از هر کسی (نه هر مردی) میتونی دانشگاه قبول شی! برات آرزوی موفقیت می کنم خانومی...

یاشار چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:13 ب.ظ http://yashaar.blogfa.com/

نیلو جان چی شده قهری ؟
آپ کردم با پست دربارهء دوران پشت کنکوریه خودم لطفا بخونش .

قلب شکسته چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام به نیلوفرنگی خوب خودم....... چرا پس آپدیت نمی کنی نیلو جونم؟؟؟؟؟؟

گیلاس پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:19 ق.ظ

سلامممممممم به نیلو ی خوشگلم....حالت خوبه خانومی...من یه مدت مریض بودم حالا بهترم ...دلم برات تنگیده....ماچ ...راستی بیا یکم دیگه از دست این ایدین حرص بخور ...قربونت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد