نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

نیلوفرانه ها

گاه نوشت های دختری از جنس توت فرنگی ...

محرمانه ی دوم:من بلد نیستم عینه ادم دعا کنم!

برداشت اول( میگن جواب می ده!!):ـ خانوم...دخترم؟ بر می گردم عقب.پیرزن قد بلندی با چادر سیاه و بسته های گندم و شمع. ـدخترم؟....از من شمع و گندم نمی خری؟ نذر خانم فاطمه زهرا است؛جواب می ده ها........  ـچنده؟   ـ ۵۰۰ !....پونصدی رو می ذارم کف دستش و به سرعت از میدان تجریش رد شده ؛وارد خوار بار فروشی می شوم. ـحاج اقا؟ یک جعبه خرما لطف کنید با ۳ تا بسته شکلات...۲ کیلو هم از این کیک یزدی ها بکشین برام...تازه باشه..


برداشت دوم(کبوتر ها دلشون پاکه!):به اقا سلام می کنم و وارد امام زاده می شوم...صحن حرم بر عکسه چهارشنبه ها خلوته...تک وتوک پیرزن چادر منگولی و یا زن های جوان با چند تا بچه قد و نیم قد نشستند....چند تا یی هم مرد....چادر گل گلی ام را ناشیانه می اندازم رو سرم و با عجله حیاط رو دور می زنم و می رسم به کبوتر های حرم...هوهو شون حرم رو برداشته و با یه متانت خاصی که از یه کبوتر بعیده !سرگرم خوردن گندم هایی هستند که مردم براشون می ریزند...تند تند صلوات می فرستم و مشت  مشت براشون گندم پرت می کنم...چشمم بدجوری یکیشون رو گرفته! پرهای بنفش و سبز تیره داره . گردنش از بقیه بلندتره...تو دلم می گم:خوشگله...ما رو هم دعا کن .
برداشت سوم(یکی یکی! صبر کنید!):کوله پشتی گنده ام زیر چادر کوفتی که مدام از سرم می یفته؛سنگینی  می کنه..باید از شرش خلاص شم...تند تند نذری ها رو تقسیم میکنم بین جمعیت. اول  شکلات ها و بعد کیکهای یزدی! دور و برم در عرض ۱ ثانیه غلغله می شه...زن ها مثل مور و ملخ حمله می کنند و چند لحظه بعد اثری از نذری ها نمی مونه! خرما هم که تکلیفش روشنه..می ذارم رو میز خادم....
ـ حاج اقا خیراته...لطف کنید  بگید که حتما فاتحه هم بفرستند.....
بسم الله گویان وارد حرم می شوم ...دور ضریح ناجور شلوغه...با پرو بازی خودم می چپونم جلو و غر غر هر چی پیرزن و فشار دست زن ها رو بی خیال می شوم و مثل کنه می چسبم به ضریح!خیلی پرم...خیلی...نفسم از بغض بند اومده و دلم اونقدر گرفته که حتی تو دلم هم نمی تونم درد دل کنم چه برسه به زمزمه! اه! هق هق میزنم زیر گریه! و مثل فیلم ها پاهام خم می شه و  میشینم گوشه ی ضریح.....۱۰ دقیقه بعد  تو اینه اینه کاری کنار دیوار که چشمم میفته به خودم وحشت می کنم و پقی می زنم زیر خنده!اونم وسط گریه! صورتم سیاه سیاه شده...هر چی نقاشی کرده بودم خیلی شیک اومده پایین ! به خیالم نیست.... سرم رو می چسبونم به نرده های امام زاده و وز وز می کنم: نجاتم بده...اگر نمی دی صبر بده...و اگر صبر نمی دی.... حداقل کمی ایمان و مقاومت و شوق زندگی عطایم کن... اه! چرا مثل کتاب دعا ها حرف می زنم؟ خودم می شوم و می گم:ببین...هر چی نذر و نیاز بلد بودم کردم...از این قفل ها هم که زن ها زدن به نرده های حرم.... نمی دونستم دوست داری! وگرنه تو راه می خریدم!!!!!   زنی که بغل دستمه چپ چپ کپ کرده رو صورتم! بیش تر از این تابلو نمی کنم و میزنم از حرم بیرون! ...............تو حیاط  می خوام  شمع روشن کنم خادم سر می رسه و داد و بیداد می کنه که خانوم بیرون روشن کن! کثیف کاری نشه..محلش نمیدم و واسه اینکه کثیف کاری نشه! شمع رو می ذارم کف دستم . روشن اش می کنم..قطره های اشکم هم زمان با اشک شمع سرازیر می شه...دستم اصلا از داغی نمی سوزه چرا که سبک شدم.....ادم های دورو برم گاهی نگاه ای بهم میندازن و سری تکون می دند....حتما میگن دیوونه است!....اینم مهم نیست ...تو فکرم....و
(خدا خدا می کنم که پیره زنه راست گفته باشه و جواب بده!!!!!)

نظرات 20 + ارسال نظر
نیما سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:53 ب.ظ http://am00-nima.persianblog.com

khoda sabret bede:(:XHam be man ham be to::):X

asal honey سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:54 ب.ظ

webloge khojeli dari ninas xxx
asal

حمیدرضا سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:13 ب.ظ http://nightboy.blogsky.com

حتما جواب میده !
جدی میگم هیچ وقت شک نکن ...
من هم دعات میکنم
یا حق !

امیدوارم به دعای گربه سیاه بارون بیاد!

جودی سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:23 ب.ظ http://joodi.blogsky.com

اگر خودت بخوای دعات می گیره ... حتی اگر بهش شک داشته باشی!
ولی اگر نخوای نمی گیره ... حتی اگر بگیره تو نمی فهمی!
پس بخواه دخترک کبریت فروش!

کی گفته من دختر کبریت فروشم! نمردم که هنوز ! فعلا نهایتش سفید برفیم!

مریم سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:45 ب.ظ http://meslemaryam.blogsky.com

مرام خدا رو هیچ کی نداره. قبول؟؟ پس هر کاری کرد، اِند مرامه! فقط فهمش برا من یکی خیلیییییییییییی سخته....! مخصوصا الان...

اینو هستم ابجی خانوم! خداییش اوستا کریم اند مرامه! عشقه خودمه!

آتنا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 ق.ظ http://4tena.blogsky.com

عشق من دلش پاک ... معلوم که جواب میده :X

نه به پاکیه دل تو گلم!

سیاوش چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:10 ق.ظ

سلام .
۱- حیف اون کیک یزدی ها و شکلات ها , میفرستادی واسه من جایه اینکه بری دست و دلبازی به خرج بدی , اخه من خودم نیازمندم دعای نیازمند مورد قبول اقا قرار میگیره !

۲- قربون اون اقام برم , قبل از رحلتش کفتر باز ماهری بود , (...چشمم بدجوری یکیشون رو گرفته! ) دختر خدا لعنتت کنه . می خوای رو دسته اقام بلند شی ؟

۳- خدا رحمتش کنه .

۴- یادمه ننم میگفت : خودتو دیونه بگیر , تا غمتو مردم بکشن !

خوش باشی !

وای سیا! خفه شی تو من راحت شم!

رسپینا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:43 ب.ظ

niloo joonam kheili vaght bood be webloget sar nazade boodam!vay kheili ghashang minevisi hatman nevisandeye moafaghi mishi!:d ....akharin karet kheili ghashang bood:x1 lahze delam khast ja to boodam ya bahat boodam! omidvaram hamishe moafagho salemo shad bashi:xdar zemn nimvajabi enghade loos bazi dar nayar fekraye dari vari nakon:|! fadat sham:D

روزنه امید چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:12 ب.ظ http://rozanehomid.blogsky.com

نیلوفر جونم خیلی قشنگ بود... اینقدر خدا مهربونه که ۱۰۰۰ بارم بری پیشش با آغوش باز ازت استقبال می کنه...
خانوم خانوما شک نکن... نه به خدا نه به دعاهای آقای حمید رضا...

چشم گلم

محمد ریاحی پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:18 ب.ظ http://tricks.blogsky.com

سلام دوست خوب من
این مطلب هم مثل همیشه عالی و خوندنی بود
اگه دوست داری به من هم سر بزن

لواشک پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:46 ب.ظ http://ovo.blogsky.com

وقتی با دلت بخونیش .. جوابشو هم از دلت میگیری ..
سلام راستی ..

عمو هندونه پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:35 ب.ظ http://hendoone.blogsky.com

التماس دعا ... ! :ی

لیمویی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:06 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

حالا دیگه شدی خود نیلوفرنگی!!!!!!

سنقر شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:17 ب.ظ http://songhor.blogsky.com

سلام
خیلی قشنگ بود!ولی بعضی جاهاش یکم مورد داشت!!(چادر کوفتی!!!)
هر آدمی میتونه دلش صاف باشه
خدا دعاهای بندش رو رد نمیکنه
اگه بی جواب بمونه واسه اینه که امتحانش کنه
وبلاگتو از نظرات حمید اسکل پیدا کردم
خواستی همدیگرو لینک کنیم
به منم سر بزن
قربوست
::::::::::::
سنقر

امین یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:00 ق.ظ

بازم مثل همیشه عالی بود اگه می شه جواب اون نظر قبلی یعنی ۲۲ اردیبهشت رو بده قربونت ............بای

راجب پره کلاغ؟ خوب کعلومه! چون مقاومتش از بقیه پر ها بیشتره!!!!!!!!!!!!

زهرا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:53 ب.ظ http://saattanhaie.blogsky.com

سلام
خیلی قشنگ بود
بر آورده میشه .......شک نکن...کاش خدا یه رحمی هم به این دل من میکرد که سر ۲هفته خون شده.....آه ه ه ه ه ه
منتظرتم

مریم دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:14 ق.ظ http://meslemaryam.blogsky.com

نیلوفرییییییییییییییییی...عزیزم....چی شده؟؟؟ نبینم غصه بخوری....بابا شماها کجایین؟ اون مریم روزنه و حمیدرضا که قاط زدن رفتن.... منم هر وقت بودم تو نبودی. نیلوفر جونم برات دعا می کنم اگه خدا accept کنه.... غصه نخوریا....

ستاره چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:39 ق.ظ http://terafikezehn.blogsky.com

آهای آهای آی آدما من از رو رفتم باز هم دم این لیمویی و پسر جون گرم ای خدا شکرت ما هم شدیم یه پا گدا ای ول به کرم خدا نیلو جان برو از تو قلبه من که قلبه من جای تو نیست

گلابی سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:41 ق.ظ http://payizii.persianblog.com

ووووووووووووووووووووووووووووووووووااااااااااااااااااااااااااااااااااای! عجیب هوس امامزاده کردم!!!هوس یه گریه کردن بی دغدغه !!! یه گریه کردن پر سر و صدا که کسی نگه چرا این جوری گریه می کنی !!!دلم عجیب لک زده واسه اون ضریح که تا نگاش می کنی گریه ات می گیره :))! نیلو هر چی می خوای خدا بهت بده عزیزم !:X

علی و حسین پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:00 ب.ظ

ما دوتا چند روزی است که دنبال کوس میگردیم ایا به ما میدی
جون مامان خوشکلت ادرس وجواب را بده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد